حجة الاسلام و المسلمين آقاي سيد فخر الدين عمادي کرامتي از حضرت ابوالفضل عليهالسلام مرقوم داشته اند، که ذيلا ميخوانيد:
اين جانب سيد فخر الدين عمادي؛ عمو زادهاي به نام سيد مرتضي رضوي دارم که زماني در بيمارستان نکويي قم به شغل کارپردازي مشغول بود و مسلما عدهاي از آقايان طلاب او را ميشناسند.
روزي براي تحويل مبالغي وجه به بانک ملي، وارد بانک شد، کيف پول را روي ميز بانک گذاشتن و با دست راست خود به ميز تکيه داد و يک دفعه دستش در رفت. بسيار ناراحت شد و در حالي که از شدت درد داد و فرياد ميکرد، او را به بيمارستان منتقل کردند. بعد از آزمايشات اوليه، نتيجهاي نگرفتند. دکتر قره گزلو، که رئيس بيمارستان بود، دستور داد از دستش عکس بگيرند. بعد از گرفتن عکس دستور داد او را به اتاق عمل ببرند تا براي عمل جراحي دست، آماده شود.
سيد مرتضي رضوي، که فعلا در دانشگاه رشت مشغول کار ميباشد، همان طور که بر روي تخت خوابيده و منتظر بود که دکتر قره گزلو بيايد و او را به اتاق عمل ببرد، توسل
[ صفحه 377]
به مقام بابالحوائج، حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام پيدا ميکند و دستش را جلوي چراغ علاءالدين که مشغول سوختن بود نگه ميدارد و در دل مشغول راز و نياز با آقا حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام ميشود. ناگهان دستش صدايي ميکند و او دستش را از جلو چراغ دور ميکند. با تأملي مختصر، ميفهمد بر اثر کرامت آن حضرت، دستش خوب شده و ديگر احتياج به عمل ندارد. بعد از زماني دکتر وارد ميشود و ميپرسد چطور شد؟ سيد مرتضي توسلش را به حضرت اباالفضل عليهالسلام بيان ميکند و دکتر اظهار ميکند: اگر عنايت آن حضرت نبود، بايستي حتما دستت را عمل ميکرديم.
|