در قريهي علي نظر، از توابع ماکو، يک نفر فلاح يک قطعه از اراضي زراعتي خود را به يک نفر قره رعيت براي يک فقره زراعت بهاره تحويل ميدهد تا بعد از برداشت محصول تحويل وي بدهد. چندي بعد مأمورين اصلاحات ارضي براي ثبت اراضي با اسامي زارعين وارده ده ميشوند و آن بدبخت مدعي ميشود که اين قطعه زمين، از اول در اختيار من بوده و از آن من است. هر چه هم وي را توبيخ و تهديد ميکنند، از اول در اختيار من بوده و از آن من است. هر چه هم وي را توبيخ و تهديد ميکنند، فايدهاي نميبخشد، تا بالاخره امر به قسم منجر ميشود، ميگويند دستت را بر سر بچهي 12 سالهاي که در کنارت قرار دارد بگذار و بگو که: اگر اين زمين ملک من نيست، چنانکه اينک زندهي او را نگاه ميکنم، به مردهي او بنگرم.
آن بدبخت، به روي پسرم نگاهي کرده، ميگويد: من، به حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام قسم ميخورم که اين زمين از ابتدا مال من بوده است؛ و از وي قبول ميکنند و او قسم ميخورد و پس از آن، تا وقت غروب آن پسر ميميرد.
|