جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ حسن بصيرتي، طي نامه‏اي از شهرستان خوي 8 کرامت به دفتر انتشارات مکتب الحسين عليه‏السلام آورده است. که ذيلا مي‏خوانيد: مرحوم محمد ابراهيم زرگر خوئي نقل مي‏کرد که: زمان رضا شاه به مکه‏ي مکرمه مشرف شدم و در برگشت موفق به زيارت عتبات عاليات گرديدم. طبق معمول، اول صبح به زيارت حضرت ابي عبدالله الحسين عليه‏السلام شرفياب، و سپس به زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام نائل مي‏شدم. روز پنجشنبه‏اي بود که بعد از خروج از حرم آن بزرگوار عليه‏السلام، به آقاي حاج عباس تبريزي - که در نزديکي باب العباس عليه‏السلام دکان عطاري داشت - برخوردم. وي در جلوي دکان خود صندلي گذاشته و مرا روي آن نشانيد و ضمن صحبت مشغول اصلاحات دکانش شد، که ناگاه صدايي برخاست. از صداي مزبور، مردم به تکاپو در آمده و به طرف حرم آن بزرگوار عليه‏السلام فرار مي‏کردند و من، که به زبان عربي آشنا [ صفحه 362] نبودم و نمي‏دانستم چه خبر است، سر از دکان بيرون کرده منتظر اخبار تازه بودم که دگر بار صدا بلند شد و آقاي حاج عباس نيز دکان را ترک کرد. و باعجله‏ي زياد به سوي حرم مطهر رهسپار شد و به من هم گفت: بيا که حضرت کرامتي نشان داده است. من همراه ايشان با عجله داخل صحن مقدس شدم و در آن جا ديدم که جنازه‏اي را کشان کشان از حرم مبارک بيرون آوردند و مورد لعنت و نفرت قرار دادند. گويا آن بدبخت با دو نفر ديگر مرتکب قتلي شده بود و پس از گرفتار شدن انکار کرده بود و نهايتا امر منجر به اين شده بود که وي قسم بخورد. اينک، مأمورين دولت او را براي قسم خوردن آورده بودند و اين بدبخت قبل از ديگران، ابتدا به سوگند کرده، مورد غضب الهي قرار گرفته و به جزايش مي‏رسد و آن دو نفر ديگر نيز به جرم خود اقرار مي‏کنند.