مقاماتش در جنگها مشهور و غزواتش معروف و مذکور است. در هيچ جنگي [ صفحه 36] نترسيد؛ به اتفاق فريقين، کرار غير فرار و غالب کل غالب بود. جنگهايي که در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نمود، گواه شجاعت بي‏نظير او است. چنان که غزوات دوران خلافت آن حضرت نيز چنين است، مانند (جمل) و (صفين) که در ليلةالهرير زياده از پانصد نفر و به قولي نهصد نفر را کشت و بهر ضربتي تکبيري مي‏فرمود و در جنگ «نهروان» شجاعان و ابطال را حيران کرد. در روايات قضاياي بسياري در قدرت و قوت حضرت وارد شده است، همچون: برداشتن سنگي عظيم از روي چشمه که گروهي از برداشتن آن عاجز بودند، و ظهور جلالت و مقامات آن حضرت که در روايات معتبره منعکس شده است. در کشف‏الغمه اربلي آمده است: هنگام عزيمت به صفين، لشگر آن حضرت عليه‏السلام بي‏آب و تشنه شدند و به هر طرف دويدند آب نيافتند. حضرت علي عليه‏السلام لشگر را نزديک ديري آورد و از صاحب دير طلب آب نمود. راهب گفت: از اينجا تا آب دو فرسخ راه است. اصحاب اجازه خواستند بروند بياورند، فرمود به آن حاجتي نيست. سپس عنان مرکب خود را به جانب قبله تاخت و در جايي که نزديک دير بود، امر کرد مقداري زمين را کندند، سنگ بزرگي نمايان شد که با هيچ وسيله‏اي به آن کارگر نمي‏شد آن را برداشت. امام عليه‏السلام فرمود سعي کنيد آن سنگ را برداريد، اصحاب هر چه سعي کردند نتوانستند آن را حرکت دهند. حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام که اين بديد، از مرکب فرود آمد و با دست خود آن سنگ عظيم را که لشگر نتوانستند حرکت دهند برداشته، از روي چشمه به دور انداخت. اصحاب به حيرت افتادند. آبي صاف و شيرين و سرد ظاهر شد. همه سيراب شدند و توشه برداشتند. حضرت بار ديگر آن سنگ را بالاي چشمه نهاد و روي آن خاک ريخت. چون راهب دير آن حال را مشاهده کرد به خدمت امام علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام آمد و پرسيد: شما نبي مرسل يا ملک مقرب هستي؟ فرمود: نه من وصي پيغمبر مرسل، محمد بن عبدالله خاتم‏النبيين صلي الله عليه و آله و سلم هستم. راهب شهادتين گفت و شهادت به وصي بودن آن حضرت داد و به اسلام مشرف شد. حضرت سبب اسلام او را پرسيد تا حاضرين بشنوند. راهب آنچه در کتب خود ديده و از علماي [ صفحه 37] خود شنيده بود راجع به آن چشمه و آن سنگ عظيم (که محل آن را نداند و کندن آن را نتواند جز پيغمبر يا وصي او؛ آن شخص ولي خداوند است و مردم را به طرف حق مي‏خواند) بيان کرد و عرض کرد: سالها در اين دير علما و احبار در انتظار او مانده و او را درک نکرده‏اند و اکنون بحمدالله من به آرزوي خود رسيدم و مقصود خود را يافتم. حضرت علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام پس از استماع اين کلمات به شدت گريست و فرمود: الحمد لله الذي لم اکن عنده منسيا حمد خدا را که من نزد او فراموش شده نيستم. لشگر همگي حمد و شکر خدا را نمودند که آنان را به مقام و جلالت حضرت عليه‏السلام آشنا ساخت. سپس راهب در رکاب حضرت به جنگ رفته و شهيد شد، رحمة الله عليه. حضرت بر او نماز خواند و او را دفن نمود و براي او استغفار کرد. از فضايل عجيبه و خوارق عادات آن حضرت اينکه، جمع بين الاضداد و تأليف بين الاشتات نموده بود، و صفات متضاده در حضرت جمع بود. و ما أحسن ما قال الصفي الحلي في مدحه عليه‏السلام جمعت في صفاتک الاضداد فلهذا عزت بک الانداد زاهد حاکم حليم شجاع‏ فاتک ناسک فقير جواد شيم ما جمعن في بشر قط و لا حاز مثلهن العباد خلق يخجل النسيم من‏ اللطف و بأس يذوب منه الجماد در يک کلام، در تمامي صفات ممدوحه و فضايل نفساني و کمالات معنوي بر جميع مخلوقات - جز پسر عمش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - تفوق و برتري داشت.