حجةالاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محمد محمدي اشتهاردي، نويسندهي مشهور و صاحب تأليفات گوناگون، از حوزهي علميهي قم نوشتهاند:
در سال 1358 شمسي، ماه مبارک رمضان براي تبليغ اسلام به محل حصارک کرج رفته بودم. در اين محل چند مسجد بنا شده که يکي از آنها مسجد حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام نام دارد و بنده يک ماه رمضان در آن به اقامهي نماز جماعت و بيان احکام و تشکيل جلسه براي جوانان اشتغال داشتم. مسجد مزبور چون مزين به نام مبارک حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بود، از رونق مخصوصي برخوردار بود.
هيئت امناي مسجد ميگفتند: «اين مسجد خودکفا است». پرسيدم: چطور؟ گفتند:
صندوقي در کنار درب اين مسجد به ديوار نصب شده است که چون به نام اين مسجد و طبعا به نام پربرکت حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام است، هميشه پر از پول ميباشد. مردم وقتي ميخواهند بيماري را به بيمارستان ببرند، يا مسافرتشان، يا حاجتشان روا گردد، نخست به سراغ اين صندوق آمده پولي در آن ميريزند و با احساسات پرشور در حالي که اشک از ديدگانشان جاري است چند بار ميگويند: «يا ابالفضل!» و سپس ميروند. پيدا است که آنان نتيجهي فراواني از اين کار ديدهاند که اين قدر به اين صندوق توجه و علاقه دارند و اصولا جاذبهي نام حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام مردم حاجتمند را از هو سر - حتي از راههاي دور - به اينجا ميکشاند.
به هر حال ما زير سايهي مبارک فرزند رشيد اميرمؤمنان علي عليهالسلام حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام، «خودکفا» هستيم و مخارج گوناگون مسجد از پول همين صندوق
[ صفحه 242]
تأمين ميشود، و بسيار ديده شده که در ميان پولهاي صندوق، اسکناسهاي درشت وجود دارد.
آري، خداوند ياد و نام مقدس اين بزرگمرد فداکار، و جوانمرد رشيد را آنچنان در اعماق قلب مردم قرار داده، که آنها به پاس ايثار، شهامت و جوانمرديهاي او، اين گونه شيفتهي کمال و جمال رعناي آن قهرمان تکرارناپذير تاريخ شدهاند که عاشقانه با طيب نفس به سوي اين مسجد ميآيند و به آن پناهنده ميشوند، و اين کرامت عميقي از حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام است که اين مسجد در پرتو نام مبارک او، همواره در ابعاد مختلف، سرافراز و سربلند است، چرا که تاج پرافتخار سقايي کربلا، پرچمداري نينوا را بر سر دارد، و ما در زير نام و سايهي لطف اين شخصيت بزرگوار، مباهات ميکنيم که به چنين سعادت بزرگي دست يافتهايم.
معناي عباس
عباس يعني تا شهادت يکهتازي
عباس يعني عشق يعني پاکبازي
عباس يعني با شهيدان همنوازي
عباس يعني يک نيستان تکنوازي
عباس يعني رنگ سرخ پرچم عشق
يعني مسير سبز پرپيچ و خم عشق
جوشيدن بحر وفا معناي عباس
لب تشنه رفتن تا خدا معناي عباس
صد چاک رفتن تا حريم کبريايي
صد پاره گشتن در طريق آشنايي
بيدست با شاه شهيدان دست دادن
بيسر به راه عشق و ايمان سرنهادن
بيچشم ديدن چهرهي رويايي يار
جاري شدن در ديدن دريايي يار
بيلب نهادن لب به جام بادهي عشق
بيکام نوشيدن تمام بادهي عشق
اين است مفهوم بلند نام عباس
در ساحل بيساحل آرام عباس
يک مشک آب سرد و دريايي طراوت
يک بارقه از حق و خورشيدي حرارت
وقتي که اقيانوس را در مشک ميريخت
از چشمه چشمان دريا اشک ميريخت
در آرزوي نوش يک جرعه از آن لب
جان فرات تشنه، آتش بود از تب
خون علي عباس را تقرير ميکرد
آيات سرخ عشق را تفسير ميکرد
وقتي ز فرط تشنگي آلاله ميسوخت
گلهاي زهرا از لهيب ناله ميسوخت
ميسوخت در چنگال شب باغ ستاره
ميسوخت جانش از تف باغ ستاره
[ صفحه 243]
آمد به سوي خيمه اقيانوس بر دوش
آمد نداي خون حق را حلقه بر گوش
عباس بود و ياري خون خدا بود
در چلچراغ چشم او محشر به پا بود.
عباس بود و لشکر شب در مقابل
عباس بود و مجمر خورشيد در دل
وقتي که قامت پيش خورشيد آب ميکرد
طفل حزين عشق را سيراب ميکرد
وقتي که دست دست حق از دست ميرفت
تا خلوت ساقي کوثر مست ميرفت
پايان او آغاز قاموس وفا بود
پايان او آغاز کار مصطفي بود
با گامهاي شور آهنگي دگر زد
بر چهرهي شب رنگ رخسار سحر زد
عباس يعني يک نيستان تکنوازي
هفتاد و دو آهنگ حق را همنوازي [1] .
|