جناب ابوطالب عليهالسلام، بنيهاشم و اولاد عبدالمطلب را، با تأکيد زياد بر لزوم محافظت از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم، همراه عيال و اولاد خويش در ملازمت آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم و جناب خديجه عليهاالسلام به شعب ابيطالب (که درهاي بود بين دو کوه) کوچ داد و اطراف شعب را محکم کرد و ديدهبان گذاشت. آنگاه به اتفاق خويشان، شب و روز به پاسداري از وجود شريف رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم پرداخت. وي فرزند خود حضرت علي عليهالسلام را در شبهاي بسياري به جاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ميخوابانيد و محل پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را مخفي ميکرد. نيز وي و جناب (حمزه) همه شب با شمشير اطراف سيد عالم پروانهوار ميگشتند. کفار قريش که اين وضع را ديدند دانستند که
[ صفحه 15]
به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم دست نمييابند. لذا متفقا با بنيهاشم و آل عبدالمطلب قطع رابطه کردند و خريد و فروش با آنها را قدغن نموده، عهدنامه نوشتند و امضا کرده و در کعبه آويختند.
در نتيجهي اين پيمان آنها، بنيهاشم در شعب محاصرهي اقتصادي شده، در ضيق و فشار قرار گرفتند و سختيهاي بيشمار کشيدند. طعامي به آنها نميرسد و خارجشونده از شعب را نيز آزار و شکنجه ميدادند. تنها، گاه حکيم بن حزام و ابوالعاص بن ربيع به طور مخفيانه گندم و خرما بار شتران کرده، آنها را به شعب ميبردند و رها ميکردند. اجمالا همه گونه فشار وارد ميساختند تا پيغمبر را به آنان تسليم کنند.
سه يا چهار سال به اين وضع گذشت، خداوند موريانه را بر کاغذ عهدنامهي مشرکين مسلط ساخت و وي همهي سطور و کلمات عهدنامه را خورد و تنها نام خدا را بر جاي گذاشت.
جبرئيل امين قضيه را به خاتمالنبيين صلي الله عليه و آله و سلم خبر داد و حضرت صلي الله عليه و آله و سلم هم به ابوطالب عليهالسلام فرمود. جناب ابوطالب عليهالسلام با جمعي از بنيهاشم از شعب بيرون آمده، و به مجمع قريش در مسجدالحرام رفتند که با آنها مکالمه کنند.
قريش در برابر ابوطالب تعظيم و تکريم نمودند؛ گمان کردند که آن جناب از رنج و مشقت به ستوه آمده، ميخواهد پيغمبر را تسليم کند. ولي او به آنان گفت: اي مردمان، سخني ميگويم که خير شما در آن است. برادرزادهام محمد صلي الله عليه و آله و سلم مرا خبر داده - و او صادق است - که: موريانه به امر خداوند مندرجات صحيفه را از بين برده و تنها نام (خدا) را باقي گذاشته است، اينک بنگريد اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم راست گفته است از ظلم و کينهي خود نسبت به وي دست برداريد، اگر دروغ گفته اکنون او را به شما تسليم ميکنم. همه تصديق کردند. صحيفه را که آوردند و گشودند، ديدند تمام آن را موريانه خورده، جز لفظ «بسمک اللهم» که در جاهليت بر سر نامهها مينوشتند چيزي باقي نمانده است! مردم شرمسار شدند و ابوطالب فرمود: از خدا بترسيد و دست از اين ظلم و ستم برداريد! چند نفر از بزرگان گفتند ما از اين
[ صفحه 16]
صحيفهي ظالمهي قاطعه بيزاريم و پس از آن ابوطالب به شعب مراجعت فرمود.
روز ديگر جمعي از بزرگان قريش به شعب رفتند و آنان را از شب به مکه آورده و در منازل خود جا دادند.
اين خبر در بين قبايل منتشر شد و عدهي کثيري دين اسلام را قبول کردند، زماني که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از شعب خارج شد، باز مشرکين به عقيدهي نخستين با پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خصومت کردند و به اذيت و آزار آن حضرت کوشيدند و ابوطالب عليهالسلام نيز در حمايتش کوتاهي نورزيد. پس از مدت کمي جناب ابوطالب عليهالسلام مريض شد.
|