طبرستان، شامل سرزمين گسترده و شهرهاي زيادي است که بيشتر کوهستاني و معروف به کوههاي البرز است و در راستاي ساحل جنوبي بحر قزوين (بحر خزر) در شرق و شمال قومس امتداد دارد. مرکز طبرستان، که امروزه به نام مازندران معروف مي‏باشد، آمل است. [1] . واردين به طبرستان از اولاد عباس بن علي عليه‏السلام، برخي از فرزندان عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام مي‏باشند که اسامي آنان بدين قرار است: 1- از جمله‏ي منتقلان مدينه به طبرستان، طاهر بن محمد لحياني فرزند عبدالله بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام است که فرزندانش در جحفه و بغداد بوده‏اند. 2- علي بن ابراهيم بن محمد لحياني فرزند عبدالله بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام. 3- برخي از اولاد قاسم بن محمد لحياني فرزند عبدالله بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام. 4. اولاد محمد بن موسي بن عبدالله بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام. اسامي واردين به طبرستان از اولاد حمزة بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام نيز بدين شرح است: حسن بن قاسم بن حمزة - شبيه - بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام، که مادرش رقيه دختر محمد بن عبدالله بن اسحاق اشرف فرزند علي بن عبدالله پسر جعفر بن ابي‏طالب عليهماالسلام مي‏باشد. [ صفحه 188] برخي از اولاد ابراهيم بن جعفر جحش، فرزند عبدالله [2] بن عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام هم از واردين به طبرستان هستند. مرقد شريف جناب علي بن حسين بن حسن بن علي بن حسين بن قاسم بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام در طبرستان است. امامزاده علي در پل کجور، محتمل است شخصيت فوق‏الذکر باشد، يا علي بن محسن و احتمالا علي بن ابي‏طالب مذکور. [3] .

[1] مهاجران آل ابي‏طالب عليهم‏السلام: ص 489. [2] ايشان همان خطيب و شاعر معروف است. از جمله حکاياتي که از او نقل کرده‏اند اين است که: روزي وي در کاخ مأمون ايستاده بود، دربان نگاهي به او کرد و سرش را پايين انداخت. عبدالله به همراهانش نگاهي کرد و گفت: اگر اجازه دهد وارد مي‏شويم و اگر اجازه نداد برمي‏گرديم و اگر از ما عذرخواهي کند، عذرش را مي‏پذيريم. اما اين نگاههاي پياپي و توقف پس از آشنايي چه معنايي دارد؟ آنگاه به اين شعر تمثل جست و ما عن رضي کان الحمار مطيتي‏ و لکن من يمشي سيرضي بما رکب‏ چه دل‏خوشي، من که مرکب سواريم الاغ است! اما کسي که پياده راه مي‏رود به هر مرکبي سوار شود راضي خواهد بود. اين را گفت و به خانه برگشت. قضيه به مأمون رسيد دربان را به شدت تنبيه کرد و دستور داد به عبدالله جايزه دادند (مهاجران آل ابي‏طالب عليهم‏السلام: ص 293). [3] بدايع الأنساب، ص 44.