در نام ابوطالب عليه‏السلام و نسب او اختلاف کرده‏اند. در نام ابي‏طالب بعضي گفته‏اند نام او عمران است، و اين روايتي به غايت ضعيف است، و بعضي گفته‏اند نام او کنيت او است، و احتجاج بر آن کرده‏اند، بلکه خط حضرت اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام را يافته‏اند که نوشته «علي بن ابوطالب عليهماالسلام» و اين نيز محل بحث است، چه واو مشتبه مي‏شود در خط کوفي به ياء، و يا آنکه اميرالمؤمنين عليه‏السلام چون نمي‏خواست که نام او را بنويسند لهذا کنيت او را علم ساخته است. و صحيح آنکه نام او عبدمناف است، و شعر عبدالمطلب عليه‏السلام صريح است در اين معنا، چه در وصيت خود مي‏گويد: اوصيک يا عبدمناف بعدي‏ بواحد بعد أبيه فرد و ديگر مي‏گويد: وصيت من کنيته بطالب‏ عبدمناف و هو ذو تجارب‏ و او پسر عبدالمطلب شيبه، و او را شيبةالحمد مي‏خوانند، و او را عبدالمطلب گفتند از بهر آنکه عمش المطلب بن عبدمناف او را از مدينه آورد به مکه، و چون قريش او را ديدند گفتند: که اين کيست؟ المطلب گفت: عبد من است، او را خريده‏ام. روز ديگر جامه‏هاي خوب او را پوشانيده به مجلس پرسور بني‏عبدمناف آورده، گفت: اين برادرزاده‏ي من است، پسر هاشم پسر قريش است، به اين جهت او را عبدالمطلب خواندند، و جلالت قدر او مشهور است. و او پسر هاشم است، و نام هاشم عمرو است، و او را عمروالعلي خوانند، و هاشمش خواندند از بهر آنکه هشم ثريد در سالهاي قحط از بهر قريش و حاجيان مي‏کرد. [ صفحه 13] و او پسر عبدمناف است، و نام عبدمناف المغيرة بن قصي است. و نام قصي زيد است، و او را نيز مجمع مي‏خوانند از بهر آنکه قبائل قريش را جمع کرد و در مکه فرود آورد، و قصي مي‏گفتندش از بهر آنکه مادرش بعد از پدرش شوهري کرد از بني‏عدوه، و همراه او از مکه برفت، و چون قصي در آن وقت طفل بود او را همراه خودش برد. و نام پدر قصي کلاب بن مرة بن کعب بن لوي بن غالب بن فهد بن مالک بن النضر است، که قريش همه از نصل‏النضرند. و اقوال بسيار در جهت اين تسميه هست، اصح اينکه اين قبيله به غايت قوي و مسلط بودند بر قبايل عرب، و در درياي جانوري است بغايت قوي و مسلط بر حيوانات دريا، او را قريش مي‏خوانند، پس اين قبيله را به نام او خواندند به اين جهت. و نام پدر النضر کنانة بن خزيمة بن مدرکة - نام او عمرو است - بن الياس بن نضر بن نزار بن معد بن عدنان است. در عدنان بحث است که از نسل ابراهيم الخليل عليه‏السلام مي‏باشد، اما در عدد آباء از ميان عدنان تا ابراهيم عليه‏السلام خلاف بسيار است و رسول صلي الله عليه و آله و سلم تا عدنان نسب شريف خود را خوانده و فرمود: کذب النسابون. و ابوطالب عليه‏السلام را چهار پسر بود: طالب، عقيل، جعفر و علي عليهم‏السلام و هر يکي از ايشان ده سال بزرگتر از ديگري بودند، چنانچه طالب از حضرت علي عليه‏السلام به سي سال بزرگتر بوده است، و طالب نسل نداشت. در آن وقت که قريش به جنگ بدر آمده بودند او را به زور با خود آوردند و چون در راه گم شده لذا بعضي گفتند: خود را در دريا غرق کرد. [1] . جناب ابوطالب عليه‏السلام را با حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم محبتي تمام بود، چندانکه هيچ گاه از تقويت و نصرت آن حضرت غفلت نداشت و از اشعار آن بزرگوار و اخبار ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام فهميده مي‏شود که نبوت آن حضرت را تصديق [ صفحه 14] داشته است. [2] . مشرکين به ابوطالب عليه‏السلام عرض کردند: برادرزاده‏ات هر چه بخواهد به او مي‏دهيم، بگو از دعوت به توحيد دست بردارد و به خدايان ما بد نگويد. آن جناب سخنان آنان را به حضرت رسانيد، رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي عم گرامي، من از دعوت خود به توحيد دست برنخواهم داشت؛ اگر بر جناب شما زحمت شده بفرماييد تا از حمايت شما بيرون آيم. جناب ابوطالب عليه‏السلام از اين بيان بسيار افسرده گشت و اين اشعار را فرمود: والله لن يصلوا اليک بجمعهم‏ حتي اوسد في التراب دفينا و دعتني و زعمت انک ناصح‏ و لقد صدقت و کنت ثم أمينا و عرضت دنيا قد علمت بأنه‏ من خير أديان البرية دينا به خدا قسم، تا من زنده‏ام هرگز به تو دست نيابند. تو ناصح و صادق و اميني و دين تو بهترين اديان است. فورا آمد و فرمايش پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را به مشرکين رسانيد و فداکاري و ياري خود را اظهار داشت.

[1] ميراث اسلامي ايران، ص 20، ترجمه‏ي الجلالية في أنساب الطالبية، از انتشارات کتابخانه‏ي آيةالله العظمي مرعشي نجفي. [2] رياض الأنساب و مجمع الأعقاب معروف به بحر الأنساب، ص 65، چاپ سنگي.