قبل از اين در همين کتاب نگاشتيم: چرا امام حسين نعش عباس را به خيمهها نبرد. اکنون محل گنبد و بارگاه حضرت قمر بنيهاشم را مورد بحث قرار ميدهيم: مدفن و محل گنبد و بارگاه آن بزرگوار در کنار نهر علقمه قرار دارد.
نهر علقمه نهري است که از شط فرات سرچشمه ميگيرد و جدا ميشود. اين نهر از فرات ميآيد و از کنار مشهد و مدفن مبارک حضرت اباالفضل عبور مينمايد.
قبل از شرح و بسط گنبد و بارگاه حضرت عباس عليهالسلام بسيار مناسب است که ببينيم چرا اين نهر را نهر علقمه گفتهاند
[ صفحه 153]
در کتاب: معجم متن اللغة - که انصافا در موضوع علم لغت بينظير است - در لغت: علقم مينگارد: يکي از معاني کلمهي علقمه: نبقه است. سپس در لغت: نبق مينويسد: يکي از معاني کلمهي: نبق: درخت سدر و ميوهي آن است.
پس: از اين تعريفي که در اين کتاب براي کلمهي: علقمه کردهاند اين طور به دست ميآيد که معني کلمهي: علقمه: يعني: درخت سدر و ميوهي آن.
از طرفي هم نهر علقمه از نزديک حرم مطهر حضرت اباالفضل عليهالسلام عبور ميکند و به طرف حرم مقدس حضرت امام حسين عليهالسلام و از آن جا به سوي آن جادهاي که به جانب قبر: حر شهيد ميرود جريان دارد.
با توجه به اين دو موضوعي که نگاشتيم و روايتي که در ذيل خواهيم نگاشت معلوم ميشود که: در کنار اين نهر درخت سدر بوده است. چون عرب به درخت: سدر علقمه ميگويد و در کنار اين نهر هم - چنانکه در روايت ذيل خواهيم خواند - درخت سدر بوده لذا اين نهر را: نهر علقمه گفتهاند. يعني آن نهري که درخت: سدر در کنار آن يا در نزديکي آن غرس شده بوده است اما آن روايتي که ميگويد: در نزديکي قبر امام حسين عليهالسلام که تا قبر حضرت عباس چندان فاصلهاي ندارد - درخت: سدري وجود داشته است بدين شرح است:
شيخ طوسي در کتاب: امالي با ذکر راويان حديث از يحيي بن مغيرهي رازي نقل ميکند که گفت: من نزد جرير بن عبدالحميد بودم که شخصي از اهل عراق نزد او وارد شد.
[ صفحه 154]
جرير بن عبدالله از آن شخص راجع به اوضاع عراق جويا شد. وي در جوابش گفت: من از عراق خارج نشدم مگر اينکه هارون الرشيد دستور داد تا قبر مقدس امام حسين عليهالسلام را شخم و شيار کردند و امر کرد تا آن درخت سدري را که در آنجا بود قطع نمودند.
جرير بن عبدالله پس از شنيدن اين موضوع دستهاي خود را بلند کرد و گفت:
الله اکبر!!
در اين باره يعني قطع کردن درخت سدر حديثي از پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله به ما رسيده که سه مرتبه فرموده:
لعن الله قاطع السدرة!!
يعني خدا لعنت کند آن کسي را که اين درخت سدر را قطع نمايد!!
ولي از معناي اين حديث مطلع نشديم تا اين موقع زيرا منظور هارون الرشيد که اين درخت را قطع کرده اين است که مرقد مقدس حضرت امام حسين عليهالسلام را تغيير دهد تا مردم اثري از آثار اين قبر شريف را به دست نياورند و در نتيجه به زيارت آن بزرگوار نروند!!
عالم بزرگوار: مرحوم سيد عبدالرزاق در کتاب: العباس از کتاب: منتخب طريحي نقل ميکند که شخص آهنگري از اهل کوفه گفت: من هم با آن لشکري که متوجه کربلا شدند خارج شده بودم.
ما خيمههاي خود را بر لب نهر علقمه بر سر پا کرديم. آب را به روي امام حسين عليهالسلام و يارانش بستند تا اينکه کشته
[ صفحه 155]
شدند. در صورتي که اهل و عيال آن بزرگوار همه تشنه بودند. بعد از اين جريان بود که به سوي کوفه مراجعت نموديم، آنگاه بعد از آنکه ابنزياد اسيران آل محمد را به طرف شام اعزام کرد من در عالم خواب ديدم که گويا قيامت برپا شد، مردم نظير دريا به موج آمدند و دچار عطش شديدي بودند. من معتقد بودم که از همهي آنان تشنهترم. با اينکه آفتاب فوقالعاده گرم بود زمين هم نظير ديگ ميجوشيد.
در همين موقع شخصي را ديدم که نور جمالش صحراي محشر را روشن کرده بود، در عقب وي شهسواري را ديدم که صورتش از ماه شب چهارده نورانيتر بود.
در آن حيني که من ايستاده بودم ناگاه مردي آمد و مرا به وسيلهي زنجير کشانکشان به سوي آن بزرگوار برد.
من آن شخصي را که مرا ميکشاند قسم دادم و گفتم: تو را به حق آن کسي که اين مأموريت را به تو داده بگو بدانم تو کيستي؟
گفت: من شخصي از ملائکه ميباشم.
گفتم: آن شهسوار کيست!؟
گفت: علي بن ابيطالب.
گفتم: آن مرد نوراني کيست؟
گفت: حضرت محمد صلي الله عليه و آله.
پس از اين منظره عمر بن سعد و گروه ديگري را ديدم که ايشان را نميشناختم، ايشان را در حالي مشاهده نمودم که غل و زنجيرهائي به گردن داشتند و آتش از چشم و گوشهاي آنان
[ صفحه 156]
خارج ميشد.
از طرفي هم: پيامبران و صديقين را ديدم که در اطراف حضرت محمد صلي الله عليه و آله حلقه زده بودند.
در همين حال بوديم که شنيدم حضرت رسول به علي بن ابيطالب فرمود: چه کار کردي؟ علي عليهالسلام فرمود: احدي از کشندگان حسين را رها ننمودم، بلکه همه را حاضر کردم.
سپس عموم قاتلين امام حسين را به حضور پيامبر خدا آوردند و پيغمبر اعظم راجع به داستان کربلا و جناياتي که آنان مرتکب شده بودند از ايشان جويا ميشد.
يکي از آن گروه ستمکيش ميگفت: من آب را به روي امام حسين بستم.
ديگري ميگفت: من امام حسين را تيرباران کردم.
شخص ثالثي ميگفت: من سينهي آن حضرت را پايمال نمودم.
چهارمين نفر ميگفت: من فرزند حسين را کشتم. پيغمبر خدا پس از شنيدن اين گونه مصائب به قدري گريه کرد که آن افرادي که در حضورش بودند به واسطهي آن بزرگوار همه گريان شدند پس از اينگونه گفتگوها بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله دستور داد تا عموم آنان را به سوي جهنم بردند.
در همين گيرودار بود که شخص ديگري را آوردند، پيامبر خدا به وي فرمود: تو دربارهي حسين من چه کردي؟ او گفت: من فقط نجار بودم، جنگ و جدالي نکردم، پيغمبر اکرم
[ صفحه 157]
فرمود: جرم تو اين بوده که برعليه حسين من سياهي لشکر تشکيل دادهاي، سپس دستور داد تا وي را هم به سوي دوزخ بردند.
پس از اين کيفرها بود که آمدند و مرا نيز به حضور پيغمبر عظيم الشأن اسلام بردند، من هم جريان رفتن کربلاي خود را براي آن حضرت شرح دادم و آن بزرگوار امر کرد تا مرا نيز به جانب دوزخ ببرند.
هنگامي که اين شخص از نقل خواب خويشتن فراغت يافت زبانش در حضور عموم حاضرين خشک شد و با بدترين وضع به درک اسفل نازل گرديد و کليهي آن افرادي که اين خواب را از زبان آن مرد شنيدند از وي بيزار شدند.
نيز در کتاب: سابقالذکر مينويسد: از شخص اسدي نقل شده که گفت: پس از آن که لشکر بنياميه از کربلا رفتند من در کنار نهر علقمه مشغول زراعت و کشاورزي بودم. من از آن صحنه قتلگاه و کربلا عجائبي ديدم که جز بر نقل قسمتي از آنها قادر نخواهم بود.
از جمله: هرگاه باد آن صحنه به من ميوزيد گويا: بوي مشک و عنبر به مشامم ميرسيد.
از جمله: ستارگاني را ميديدم که از آسمان به جانب زمين نزول مينمودند و نظير آنها از زمين به سوي آسمان صعود ميکردند.
از جمله: در موقع غروب آفتاب شير خوفناکي را ديدم که در ميان کشتگان گردش ميکرد تا بر سر جنازهاي رسيد که نورهائي آن را فراگرفته بودند. آن شير صورت و جسد خود را به خون آن جنازه رنگين نمود.
[ صفحه 158]
آن شير داراي صداي بسيار رسائي بود.
از جمله: شمعهائي آويزان، صداهائي بلند، گريه و زاريهائي ديدم و شنيدم ولي کسي را نميديدم.
نگارنده گويد: از اين قبيل دلائل و قرائن که اين نهر را نهر علقمه ميگفتند زياد است. گرچه نگاشتن و خواندن اين چند موضوعي که از نظر خوانندگان گرامي گذشت بينتيجه نبود ولي در عين حال منظور ما اين بود که اين نهر از قديم الايام به: نهر علقمه شهرت داشته است.
اکنون با خواست خداي توانا به شرح و بسط گنبد و بارگاه حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام ميپردازيم:
در کتاب: العباس مينويسد: مورخان نگاشتهاند: شاه طهماسب در سنهي - 1032 - قمري [1] قبهي مبارک حضرت عباس عليهالسلام را کاشي کرد، شبکههاي صندوق شريف را ساخت رواق و صحن آن بزرگوار را منظم و مرتب نمود، حجره و اطاقهاي جلو درب اول را بنا نهاد، فرشهاي قيمتي بافت ايران را براي حرم مطهر آن حضرت تقديم کرد.
در سنهي - 1155 - قمري بود که نادرشاه تحفههاي فراواني از براي حرم مقدس حضرت عباس عليهالسلام تقديم و هديه نمود
[ صفحه 159]
و بعضي از بنا و ساختمانهاي حرم مطهر حضرت اباالفضل عليهالسلام را آينهکاري کرد.
در سنهي - 1117 - قمري بود که وزير نادرشاه مرقد مقدس امام حسين را زيارت کرد و صندوق قبر مبارک آن حضرت را تجديد نمود و رواقها را تعمير کرد و شمعداني تقديم کرد که براي روشن نمودن حرم مقدس شمع در ميان آن نهاده شود.
در سنهي - 1216 - قمري که وهابيها کربلاي معلا را قتل و غارت نمودند و آنچه اشياء نفيس و ذخيرههاي ذيقيمتي که در حرم مبارک بود به يغما بردند. فتحعلي شاه قيام کرد و آنچه را که از حرمين شريفين به يغما رفته بود تجديد کرد، گنبد مطهر حضرت عباس را کاشي نمود، گنبد و بارگاه امام حسين عليهالسلام را تذهيب يعني طلاکاري کرد، آن ايواني را که جلو درب اول در طرف قبله قرار دارد ترتيب داد، صندوقي از ساج ساخت و بر روي قبر مقدس امام حسين نهاد، شبکههاي مطهر را نقرهکاري کرد.
در کتاب: طاقهي ريحان، تأليف: حاج ميرزا عبدالکريم مقدس ارومي، صفحهي - 91 - مينگارد: دائي جدهي مادري که او نامش: حاج شکرالله بن بدلبک افشاري بود آن ايواني را که مقابل حرم مبارک حضرت عباس عليهالسلام است تذهيب يعني طلاکاري کرد و کليهي ثروت خود را به مصرف اين تذهيب رسانيد.
وي اين تذهيب را به دستور استاد فقهاء يعني شيخ زينالعابدين مازندراني که در - 12 - ماه ذيقعدهي سنهي - 1309 - قمري
[ صفحه 160]
به رحمت خدا پيوست انجام داد و نامش را به خط طلا در ديوار غربي همان ايوان در صفحهاي طلائي نوشت، آن نام و آن صفحهي طلائي تا به حال موجود ميباشد. تاريخ نوشتن آن در سنهي - 1309 - قمري بوده است.
نيز در کتاب: سابقالذکر مينويسد: نصيرالدوله منارهي حرم مطهر حضرت قمر بنيهاشم را تذهيب و طلاکاري نمود. آن زرگري که اين تذهيب را به عهده گرفته بود در طلاکاري طاقها، غل و غش کرده بود.
هنگامي که راز او فاش و از بغداد به کربلا احضار شد و داخل حرم مبارک حضرت عباس عليهالسلام گرديد دچار اضطراب و ناراحتي شد و فورا صورتش به شدت سياه شد، آنگاه فرداي آن روز از اين جهان درگذشت!!
نگارنده گويد: از اين قبيل کشف و کرامات حضرت عباس را با خواست خدا بعدا در همين کتاب خواهيم خواند.
نيز در کتاب نفيس: العباس مينگارد: علامه يعني سيد حسن که مؤلف کتاب: غصب فدک و صاحب تأليفات ذيقيمتي ميباشد براي من نقل کرد:
آن ايوان کوچک طلائي که جلو درب اول حرم اباالفضل است از ساختمانهاي پادشاه لکنهو که نامش: محمد شاه هندي بود ميباشد.
آن طارمه يعني حجرهاي که سقف آن از چوب است به دستور عبدالحميد خان ساخته شد.
محمد صادق اصفهاني که شيرازي الاصل بوده بنا و ساختمان
[ صفحه 161]
قبه و بارگاه حضرت عباس را کاشي و تجديد نمود. وي همان کسي است که خانههاي جنب صحن حضرت قمر بنيهاشم را خريد و جزء صحن شريف قرار داد و آن را به نحوي که مشاهده ميشود بنا نهاد.
آن توسعهاي که بدين وسيله از طرف قبلهي صحن داده شده به قدر دو يا سه ايوان از اطراف ديگر صحن بيشتر ميباشد.
اين محمد صادق نزديک درب آن حجرهاي که طرف قبلهي حرم حضرت اباالفضل است و به نام خودش ناميده شده دفن گرديد وي صحن را با کاشي بنا نهاد. خدا او را بيامرزد و بهترين جزا را از طرف قمر بنيهاشم به او عطا فرمايد!!
سيد بزرگوار و خدمتگذار حرم مقدس حضرت عباس يعني سيد مرتضي در سنهي - 1355 - قمري نقرهکاري آن دري را که در ايوان طلا در پيشگاه حضرت عباس قرار دارد تجديد کرد و قصيدهي خطيب و استاد يعني شيخ محمد علي يعقوبي را بر آن درج نمود.
نگارنده گويد: چون آن قصيده فوقالعاده قابل توجه و واجد اهميت ميباشد لذا ما اصل آن را مينگاريم و ترجمهي فارسي آن را از نظر مبارک علاقمندان به حضرت عباس عليهالسلام ميگذرانيم.
1- لذ بأعتاب مرقد قد تمنت
أن تکون النجوم من حصباه
[ صفحه 162]
2- و انتشق من ثراي أبيالفضل نشرا
ليس يحکي العبير نفح شذاه
3- غاب فيه من هاشم أي بدر
فيه ليل الضلال يمحي دجاه
4- هو يوم الطفوف ساقي العطاشي
فاسق من فيض مقلتيک ثراه
5- و أطل عنده البکاء ففيه
قد أطال الحسين شجوا بکاه
6- لا يضاهيه ذو الجناحين لما
قطعت في شبا الحسام يداه
7- هو باب الحسين ما خاب يوما
وافد جاء لائذا في حماه
8- قام دون الهدي يناضل عنه
و کفاه ذاک المقام کفاه
9- فاديا سبط أحمد کأبيه
حيدر مذ فدي النبي أخاه
[ صفحه 163]
10- جدد المرتضي له باب قدس
من لجين يغشي العيون سناه
11- انه باب حطة ليس يخشي
کل هول مستمسک في عراه
12- قف به داعيا و فيه توسل
فبه المرء يسبحاب دعاه
1- يعني به آستانههاي مرقد و خوابگاهي پناه ببر که ستارگان تمنا دارند از سنگريزهها? آن باشند.
2- بوئي را از جايگاه و خوابگاه حضرت اباالفضل ببوي که مشک و عبير نميتواند خوبي آن بو را حکايت نمايد.
3- يک بدر يعني يک ماه شب چهاردهاي از حضرت هاشم در اين مکان غايب و نهان شده که تاريکي شب تاريک در آن از بين ميرود.
4- وي يعني قمر بنيهاشم در روز طفوف يعني روز عاشورا ساقي لب تشنگان بود، پس تو به وسيلهي ريزش اشک چشمهايت مرقد و خوابگاه او را سيراب کن.
5- تو گريهي خويشتن را نزد قبر حضرت عباس طولاني کن و ادامه بده، زيرا امام حسين عليهالسلام گريهي خود را به علت غم و اندوهي که دچارش شده بود در آنجا طولاني نمود.
6- ذوالجناحين يعني جعفر طيار شبيه به قمر بنيهاشم نبود
[ صفحه 164]
در آن موقعي که دستهايش به وسيلهي شمشير برنده قطع شد.
7- عباس عليهالسلام باب يعني دربان حضرت حسين عليهالسلام است که هر کسي هر روزي بر او وارد شود و به پرچم وي پناهنده گردد مأيوس و نااميد نخواهد شد.
8- قمر بنيهاشم عليهالسلام براي بيرق هدايت قيام و از آن دفاع و طرفداري نمود و همين مقام و جوانمردي برايش کافي خواهد بود.
9- عباس عليهالسلام فداي سبط احمد يعني امام حسين گرديد همانطور که پدرش حضرت: حيدر کرار برادر خود يعني جعفر بن ابيطالب را فداي پيامبر اسلام نمود.
10- حضرت مرتضي علي عليهالسلام باب قدس و جوانمردي را از نقرهاي براي قمر بنيهاشم تجديد کرد که نورش چشمها را خيره ميکند و ميپوشاند.
11- حضرت اباالفضل همان باب مغفرت و آمرزش پروردگار است که هر شخص خائف و ترساني به دستگيرهي آن متمسک و متوسل شود خوف و بيمي نخواهد داشت.
12- تو در مقابل اين باب در حالي که دعا کني بايست و متوسل شو، زيرا به وسيلهي همين باب است که دعاي مرد مستجاب خواهد شد.
دربارهي ضريح جديد قمر بنيهاشم عليهالسلام
نگارنده گويد: اين اشعاري را که ذيلا از نظر خوانندگان ميگذرانيم حقير از ضريح جديد حضرت عباس عليهالسلام نگاشتم همين ضريحي که در اصفهان به دستور مرحوم آيت الله: حاج سيد
[ صفحه 165]
محسن حکيم حشره الله مع اجداده الطاهرين ساختند و به پيشگاه حضرت اباالفضل تقديم نمودند:
يا رب اين بارگه کيست بدين جاه عظيم
کاسمان خم شده پيش در او در تعظيم
نفحهي ساحت قدسش دم جانبخش مسيح
پنجهي گنبد بامش يد بيضاي کليم
بقعهي ماه بنيهاشم عباس علي است
که بود خاک رهش پادشهان را ديهيم
ساقي تشنه لبان باب حوائج که بود
روضهي مشهد او غيرت جنات نعيم
در سقايت بود آن چشمهي رحمت که ز فيض
رشحهي او است زمزم و ديگر تسنيم
گر فشاند ز کرم جرعهي آبي بر خاک
سر بر آرد ز لحد رقصکنان عظم رميم
ساحت روضهي او کعبهي ارباب نياز
پايهي بقعهي او پايگه رکن حطيم
در حريم حرم آمنش از سعي و صفا است
آن مقامي که بر آن رشگ برد ابراهيم
دست افشان ز سر عشق گذشت از سر و دست
هر دو را کرد به ميدان شهادت تسليم
هر که در سايهي لطف و کرمش جاي گرفت
ايمن از هول قيامت بود و نار جحيم
[ صفحه 166]
بسلام در او هر که شد از راه خلوص
بشنود قول سلام از قبل رب رحيم
باري اين روضه بود مرقد عباس شهيد
که ز چون او خلفي مادر دهر است عقيم
اين ضريحي که بر او نو شده بيني باشد
صنعت اهل صفاهان حسب الامر حکيم
آيت الله زمان سيد محسن که بود
آل ياسين سند عترت و قرآن حکيم
زيور ملک عرب فخر عجم صدرا نام
شيعيان را به جهان سيد و سالار و زعيم
وي بفرمود که شايستهي اين مشهد پاک
تازه سازند ضريحي که بود از زر و سيم
صهر فرخندهي وي سيد همنام خليل
يافت از سعي در اين مرحله توفيق عظيم
نيز راجع به درب حرم مطهرش سرودهاند:
ميان ماه بنيهاشم و مه تابان
تفاوت است ز حد وجوب تا امکان
مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال
ولي نميرسد اين بدر را دمي نقصان
مزين است از آن ماه ارصهي غبرا
منور است از اين ماه کشور ايمان
حريم او است شفاخانهي خدا که ز خلق
در اين مقام شود درد بيدوا درمان
[ صفحه 167]
نداشت رخصت پيکان از آن امير دلير
نبود عازم جنگ آن غضنفر غران
وگرنه حملهي اول ز تيغ خود دادي
به دشت کرببلا جنگ خصم را پايان
ميان معرکهاش هر که ديد با خود گفت
دوباره شير خدا کرده روي در ميدان
وفا نگر که به ياد برادر و اطفال
برفت در شط و آمد برون لب عطشان
هنوز نغمهي والله لا اذوق الماء
به گوش دل رسد از او کنار آب روان
چه احتياج به آب فرات آن کس را
که تشنهي لب او بود چشمهي حيوان
عدو نتوانست جدا سازدش ز حسين
اگر چه داشت به کف صد هزار تيغ و سنان
سرش به نيزه قفاي سر برادر بود
که خواست بشنود از او تلاوت قرآن
در اصفهان چو به عشق وي تهيه شد اين در
ز سعي باني و صنعتگران عاليشان
صفير گفت به شمسي براي تاريخش
به آستانهي قدسش ملک بود دربان
نيز چه خوب سرودهاند:
گفتم اين روضهي عباس که چو خور در نظر است
نام خورشيد جهانتاب چرا بيقمر است
[ صفحه 168]
گفت چون نور قمر منعکس از خورشيد است
اين همه نور حسيني است که در او جلوهگر است
|