شيخ مفيد در کتاب: ارشاد مينگارد: حضرت علي بن ابيطالب عليهالسلام داراي - 28 - فرزند بود که - 12 - نفر از آنان پسر و - 16 - نفر از ايشان دختر بودند.
اما برادران پدري حضرت عباس عليهالسلام
اول: حضرت امام حسن مجتبي عليهالسلام که ما شرح حال آن بزرگوار را در جلد چهارم ستارگان درخشان نگاشتهايم.
دوم: حضرت امام حسين عليهالسلام که ما شرح حال آن امام مظلوم را در جلد پنجم ستارگان درخشان نوشتهايم.
سوم: محسن شهيد. ابناثير جزري که يکي از مورخين بزرگ اهل تسنن محسوب ميشود در جلد سوم کتاب: الکامل صفحهي - 397 - مينويسد: حضرت علي بن ابيطالب پسري از فاطمهي زهراء داشت که نامش: محسن (به ضم ميم و فتح حاء و سين با تشديد) بود. اين محسن در سن کودکي از دنيا رفت.
[ صفحه 135]
ابنجرير طبري که نيز از مورخين اهل تسنن به شمار ميرود در جلد پنجم تاريخ خود، صفحهي - 153 - مينويسد: حضرت علي بن ابيطالب از فاطمهي زهرا پسري داشت به نام: محسن که در سن کودکي از دنيا رفت.
صفدي که نيز يکي از علماء مورد وثوق اهل تسنن محسوب ميشود در ترجمه و شرح حال جاحظ مينگارد: عمر بن خطاب براي خاطر ابوبکر آن چنان فاطمهي زهرا را زد که آن بانو محسن ابن علي را سقط کرد.
در کتاب: فضائل الخمسه، جلد سوم، صفحهي - 169 - مينويسد: بخاري که يکي از علماء مورد وثوق سنيها محسوب ميشود در کتاب: ادب المفرد، صفحهي - 120 - و در کتاب: مستدرک الصحيحين، جلد سوم، صفحهي - 165 - مينگارند: حضرت علي ابن ابيطالب پسري از فاطمهي زهرا داشت به نام: محسن. چندين روايت ديگر در کتاب: فضائل الخمسه با ذکر مدارک از کتب اهل تسنن نگاشته که حضرت علي بن ابيطالب پسري از فاطمهي زهرا داشته که نامش: محسن بوده.
ابن ابيالحديد در شرح نهجالبلاغه مينگارد: جريان خبر هبار بن اسود اين است که هبار بن اسود در روز فتح مکه نيزهي خود را حوالهي هودج زينب دختر پيامبر خدا کرد. چون زينب حامله بود و از آن نيزه و حمله ترسيد لذا بچهي خود را که در رحم داشت سقط کرد.
بدين جهت بود که رسول خدا خون هبار بن اسود را مباح کرد.
[ صفحه 136]
ابن ابيالحديد ميگويد: من اين حديث هبار بن اسود را نزد استادم که ابوجعفر نقيب باشد ميخواندم و ميگفتم:
هبار بن اسود بود که نيزه حوالهي هودج زينب دختر پيغمبر خدا کرد و زينب از ترس آن بچهاي را که در رحم داشت سقط نمود. از همين لحاظ بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله خون هبار بن اسود را مباح کرد.
موقعي که من اين حديث را نزد استادم خواندم او گفت: اگر پيغمبر اسلام خون هبار بن اسود را براي اينکه زينب دختر آن حضرت را دچار خوف و ترس کرده بود مباح کرده باشد پس اگر رسول خدا زنده بود خون آن کسي را که فاطمه زهرا را دچار خوف کرد و فرزند او را سقط کرد مباح مينمود.
ابن ابيالحديد ميگويد: من به استاد خودم ابوجعفر گفتم: من اين حديث را از تو روايت کنم که فاطمه را دچار ترس کردند و فرزندش را سقط نمودند؟
نقيب تقيه کرد و گفت: صحيح و باطل بودن اين حديث را از قول من روايت منماي! زيرا که من دربارهي اين حديث به خاطر بعضي از اخبار که در نظر دارم متوقف ميباشم.
محمد بن طلحهي شافعي که يکي از نويسندگان اهل تسنن به شمار ميرود در کتاب: مطالب السؤل مينويسد: محسن که برادر پدر و مادري امام حسن و امام حسين بود سقط شد.
ابنصباغ مالکي که نيز از علماء اهل تسنن است در کتاب: فصول المهمه مينگارد: محسن بن علي سقط شد.
نگارنده گويد: اين سه نفر بزرگوار يعني: امام حسن
[ صفحه 137]
و امام حسين و محسن شهيد عليهمالسلام از حضرت فاطمهي زهرا سلام الله عليها بودند.
چهارم: محمد بن حنفيه. بعد از حضرت حسن و حضرت حسين امامزادهي عاليقدر يعني محمد بن حنفيه از لحاظ سن بزرگترين برادر قمر بنيهاشم عليهالسلام بود.
مقدس اردبيلي در کتاب: حديقة الشيعه در آنجا که شرح حال امام چهارم را ذکر نموده مينگارد: رسول خدا به وصي خود يعني حضرت علي بن ابيطالب فرمود: خدا پسري از فرزندان حنفيه به تو ميبخشد. من نام و کنيهي خود را به او بخشيدم.
غير از او براي امت من حلال نيست که يک نفر داراي نام و کنيهي من باشد مگر قائم آل محمد صلي الله عليه و آله که وارث و خليفهي من است. او عالم را پر از عدل و داد ميکند چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد.
لذا حضرت علي بن ابيطالب عليهالسلام نام او را: محمد و کنيهاش را: ابوالقاسم قرار داد. محمد بن حنفيه در علم و زهد و تقوا بينظير بود.
نگارنده گويد: بعيد نيست که چون پيامبر خدا به حضرت علي فرمود: خدا از فرزندان حنفيه به تو پسري عطا خواهد کرد لذا اين محمد به نام مادرش مشهور شد و به وي گفتند: محمد بن حنفيه.
در کتاب: شهسوار اسلام نگاشتهايم: به محمد بن حنفيه گفته شد: چرا پدر بزرگوارت تو را به ميدان جنگ روانه
[ صفحه 138]
ميکند. ولي از فرستادن امام حسن و امام حسين در ميدان جنگ خودداري مينمايد؟ آن بزرگوار ميگفت:
حضرت حسنين نظير دو چشم پدرم اميرالمؤمنين هستند و من نظير دست آن بزرگوار ميباشم، انسان چشمان خود را به وسيلهي دستهايش حفظ مينمايد.
بار ديگر که اين مطلب را به وي گفتند در جواب فرمود: من فرزند علي هستم، ولي حسنين عليهماالسلام فرزندان پيامبر خدايند.
در کتاب: عمدة المطالب مينويسد: محمد بن حنفيه در سن (85) سالگي در سنهي - 65 - قمري از دنيا رفت. قبر مطهر او را در بقيع مدينه، يا طائف، يا ايله نوشتهاند.
مادر اين محمد: خوله (به فتح خاء و سکون واو) حنفيه بود.
پنجم: يحيي بن علي عليهالسلام. والدهي اين بزرگوار اسماء بنت عميس بود. در کتاب: مناقب مينويسد: يحيي بن علي در زمان حيات پدر خود از دنيا رفت.
ششم و هفتم: محمد اصغر که کنيهاش: ابوبکر بود و عبيدالله. والدهي ماجدهي اين دو بزرگوار ليلا دختر مسعود تميمي بود.
هشتم: عمر اطرف که با رقيه توأمين يعني دوقلو بودند مادر اين عمر اطرف: امحبيبه دختر ربيعه بود.
سبط بن جوزي در کتاب: تذکره مينويسد: اين عمر اطرف مدت (58) سال زندگي کرد و نصف ميراث اميرالمؤمنين
[ صفحه 139]
علي عليهالسلام را جمع نمود.
عمر اطرف شخص فاضل و باکمالي بود و با اسماء که دختر عقيل بن ابيطالب بود ازدواج کرد. محمد و موسي و امحبيب از او به وجود آمدند.
عمر اطرف کوچکترين فرزندان اميرالمؤمنين بود و پس از کليهي فرزندان آن حضرت از دنيا رفت.
برادران پدر و مادري قمر بنيهاشم عليهالسلام
محدث قمي در صفحهي - 381 - جلد اول کتاب: منتهي الامال مينگارد: موقعي که حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام ديد بسياري از ياوران او شهيد شدند متوجه برادران پدر و مادري خويش که عبدالله و جعفر و عثمان نام داشتند گرديد و فرمود:
اي برادرانم! جانم به فداي شما باد! به حضور آقا و سرور خود يعني امام حسين عليهالسلام مشرف شويد و از آن امام عالي مقام حمايت کنيد تا در مقابلش شهيد شويد.
آن جوانمردان بزرگوار حرکت کردند و به حضور حضرت ابيعبدالله الحسين عليهالسلام مشرف گرديدند و جان خود را فداي جان امام حسين نمودند. هر تير و نيزهاي را که از طرف دشمن ميآمد به وسيلهي صورت و گلوي مبارک خويش خريدند.
1- عبدالله بن علي عليهالسلام
ابوالفرج اصفهاني در کتاب: مقاتل الطالبين صفحهي - 82 - مينويسد: حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام به برادر پدر و مادري خود که عبدالله نام داشت فرمود: در پيش من قرار بگير تا تو را نيک بنگرم، در مقابل مصيبت تو صبر کنم تا اجر و ثواب
[ صفحه 140]
ببرم، زيرا تو فرزندي نداري (که من بعد از تو به وي بنگرم يا اينکه آن فرزند از براي تو باقيات الصالحات باشد).
در کتاب: ناسخ التواريخ جزء دوم، صفحهي - 337 - پس از اينکه ميگويد: اين عبدالله بن علي در سن - 19 - سالگي بود اين رجز را خواند و با شمشير برهنه وارد ميدان رزم گرديد:
1- أنا ابن ذي النجدة و الافضال
ذاک علي الخير ذو الفعال
2- سيف رسول الله ذو النکال
في کل قوم ظاهر الأهوال
1- يعني من پسر مردي دلاور و بخشندهام، آن مرد: علي نيکوکار و فعال است.
2- همان علي که شمشير پيغمبر و کيفردهنده است و آثار خوف و ترس او در هر گروهي که هولناک و خطرناکند ظاهر و هويدا ميباشد.
بعد از اينکه عبدالله بن علي مشغول جنگ شد هاني بن ثبيت حضرمي از موقعيت استفاده کرد و پس از اينکه عبدالله بن علي را از اسب به زير انداخت وي را شهيد کرد. بنا به روايتي اين عبدالله - 25 - ساله بوده.
[ صفحه 141]
2- جعفر بن علي عليهالسلام
علامهي مجلسي در جلد دهم کتاب: بحارالانوار، صفحهي - 201 - مينگارد: حضرت اباالفضل عليهالسلام پس از اينکه برادرش: عبدالله را در راه خدا و دين کشته ديد به برادر ديگر خود که جعفر بن علي نام داشت دستور داد تا در حضورش با دشمنان دين مشغول کارزار گردد. ناسخ مينويسد جعفر عليهالسلام پس از اينکه در صف کارزار قرار گرفت اين رجز را ميخواند:
1- اني أنا جعفر ذو المعالي
ابنعلي الخير ذي النوال
2- حسبي لعمي شرفا و خالي
أحمي حسينا ذا الندي المفضال
1- يعني من همان جعفري هستم که داراي شرافت و بزرگواري ميباشم. من پسر همان علي هستم که داراي صفت بذل و بخشش است.
2- آن شرافت و بزرگواري که عمو و دائي من دارند مرا کافي خواهد بود. من آن حسيني را حمايت ميکنم که رجلي صاحب کرم و بافضيلت ميباشد.
هنگامي که جعفر مشغول جنگ و جهاد شد هاني بن ثبيت حضرمي وي را شهيد نمود. بنا به روايت صاحب کتاب: عوالم خولي (به فتح خاء و سکون واو) اصبحي تيري به جانب او پرتاب کرد، آن تير بر شقيقه يا بر چشم وي اصابت نمود، آنگاه بعد
[ صفحه 142]
از سقوط از پشت اسب شهيد گرديد.
3- عثمان بن علي عليهالسلام
ابوالفرج اصفهاني در کتاب: مقاتل الطالبين، صفحهي - 83 - مينويسد: اين عثمان بن علي در موقعي شهيد شد که مدت - 21 - سال از عمرش گذشته بود.
موقعي که اين عثمان متولد شد حضرت علي بن ابيطالب عليهالسلام فرمود: من اين نوزاد را همنام برادرم عثمان بن مظعون قرار دادم [1] .
در جزء دوم کتاب: ناسخ مينويسد: هنگامي که اين عثمان ابن علي شروع به کارزار نمود اين رجز را ميخواند:
1- اني أنا عثمان ذو المفاخر
شيخي علي ذوا الفعال الظاهر
2- و ابن عم للنبي الطاهر
أخي حسين خيرة الأخاير
3- و سيد الکبار و الأصاغر
بعد الرسول و الوصي الناصر
[ صفحه 143]
1- يعني من همان عثمانم که داراي افتخار ميباشم. آقا و بزرگ من همان علي است که داراي صفت نيکوکاري ظاهر و هويدا است.
2- همان علي که عموزادهي پيامبر پاک و پاکيزه است. برادرم همان حسيني است که بهترين نيکان ميباشد.
3- همان حسيني که بعد از پيغمبر و وصي بزرگوارش: علي عليهالسلام آقا و بزرگ افراد بزرگ و کوچک است.
بعد از سعي و کوششهاي فراواني که عثمان بن علي به عمل آورد خولي بن يزيد اصبحي تيري رها نمود که بر جبين وي فرورفت و او را از بالاي اسب نقش زمين نمود. سپس مردي از قبيلهي بنيابان بن دارم شتافت و سر مبارکش را از بدن جدا کرد.
خواهران پدري اباالفضل عليهالسلام
يکم: حضرت زينب کبرا سلام الله عليها. ما شرح حال اين يکتا قهرمان کربلا را در کتاب: شهبانوي اسلام: فاطمهي زهرا عليهاالسلام نگاشتهايم.
در کتاب: سابقالذکر نوشتهايم: در کتابهاي معتبر تاريخ ولادت حضرت زينب کبرا را معلوم نکرده که در چه سال يا چه ماه يا چه روزي بوده.
آري ميرزا عباسقلي سپهر در کتاب: طراز المذهب از کتاب: سرور المؤمنين نقل ميکند: در سال نهم هجري که پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله به جنگ تبوک رفت و علي بن ابيطالب عليهالسلام را در مدينه به جاي خود گماشته بود فاطمهي زهراء به زينب کبرا
[ صفحه 144]
حامله بود. چند روزي از ماه رمضان سال نهم هجري بيش نگذشته بود که پيامبر اکرم از جنگ تبوک مراجعت کرد و فاطمهي زهراء زينب را زائيده بود.
در اينکه حضرت زينب سلام الله عليها بعد از امام حسين عليهالسلام چند صباحي زنده بود، به چه مرضي از دنيا رفت؛ در کجا دنيا را بدرود گفت، در شام رحلت کرد، در مصر از دنيا رفت. نويسندگان و مورخين به قدري در اين باره اختلاف دارند که نتيجهي تحقيق و دنبال کردن جز حيرت و سرگرداني چيز ديگري نخواهد بود. لذا ما راجع به اين موضوع وارد بحث نخواهيم شد.
دوم: امکلثوم کبري. اين دو بانوي معظمه از حضرت فاطمهي زهراء بودند. اين امکلثوم غير از آن امکلثومي است که با امام حسين در کربلا بود. زيرا چنانکه - مفصلا در کتاب: شهبانوي اسلام نگاشتهايم - آن امکلثومي که با حضرت حسين در کربلا بود از فاطمهي زهراء نبوده است.
سوم و چهارم: امالحسن و رمله. مادر اين دو بانو: امسعيد دختر: عروة بن مسعود ثقفي بود.
پنجم: نفيسه. در کتاب: عمدة الطالب مينگارد: کنيهي اين بانو امکلثوم صغري بوده. اين بانو زوجهي کثير بن عباس بن عبدالمطلب بود.
ششم: زينب صغري. در کتاب عمدة الطالب ميگويد: اين مخدره با محمد بن عقيل ازدواج کرد.
هفتم: رقيهي صغرا. در کتاب: اعلام الوري مينگارد:
[ صفحه 145]
اين بانو زوجهي عبدالرحمان بن عقيل بود.
هشتم: امهاني که با: عبدالله بن عقيل ازدواج کرد.
نهم: امامه که زوجهي صلت بن عبدالله بن نوفل بود.
دهم: فاطمه که زوجهي: محمد بن ابيسعيد بن عقيل بود.
در کتاب قرب الاسناد مينويسد: فاطمه دختر اميرالمؤمنين آن قدر عمر کرد که حضرت صادق عليهالسلام را ديد. از کتاب امالي شيخ صدوق استفاده ميشود که فاطمه دختر علي بن ابيطالب در کربلا بوده و به اسيري در شام رفته.
يازدهم: خديجه که زوجهي عبدالرحمان بن عقيل بود در کتاب: ذخيرة الدارين مينويسد: خديجه و فاطمه دختران اميرالمؤمنين در کربلا بودند و هر دو در روز عاشورا از ترس و عطش شهيد شدند.
دوازدهم: ميمونه که زوجهي: عبدالله الاکبر بن عقيل بود.
سيزدهم: امالکرامه.
چهاردهم: جمانه.
پانزدهم: امسلمه.
شانزدهم: رقيه که مادرش امحبيبه بود.
[ صفحه 146]
|