در کتاب: عمدة الطالب مينگارد: زوجهي: عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين عليهالسلام دختر عبدالله بن معبد بن عباس بن عبدالمطلب بود.
عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين داراي دو پسر بود به نام: عبدالله و حسن. اين عبدالله بلاعقب بود يعني فرزندي از وي به جا نماند. ولي حسن بن عبيدالله بن عباس داراي پنج پسر بود به نام: 1- فضل 2- حمزه 3- ابراهيم 4- عباس 5- عبيدالله. کليهي اين پنج نفر مرداني جليل و بافضيلت و دانشمند بودند.
[ صفحه 124]
فرزندان و نوههاي حسن بن عبيدالله بن عباس
مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم در کتاب نفيس: العباس دربارهي شرح حال فرزندان حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين مينگارد:
1- اما فضل بن حسن: وي رجلي سخنور، گويندهاي فصيح، متديني سخت و شديد، دلاوري بزرگ، نزد پادشاهان محتشم و معظم بود. به وي گفته ميشد: ابن الهاشميه.
فرزندان و نوههاي فضل بن حسن بن عبيدالله
نيز در کتاب: العباس راجع به فرزندان فضل بن حسن مينويسد: از اين فضل سه پسر به جاي ماند به نام: 1- جعفر 2- عباس 3- محمد. هر يک از اين سه نفر داراي فرزنداني شدند که افرادي عالم و دانشمند در ميان آنان به وجود آمد که:
از جملهي آنان: فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبيدالله ابن عباس بن اميرالمؤمنين عليهالسلام بود. وي مردي خطيب و شاعر به شمار ميرفت. فرزندان و نسل او در قم و طبرستان يعني مازندران به وجود آمدند.
2- اما حمزه: اين حمزه به جد بزرگوارش: حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام شباهت داشت. نامهاي از مأمون بيرون آمد که در آن نوشته بود: براي اينکه: حمزه بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين شباهت به جدش: اميرالمؤمنين عليهالسلام دارد لذا مبلغ صدهزار درهم به حمزه پرداخته شود.
اين حمزه با زينب دختر حسين بن علي بن عبدالله بن
[ صفحه 125]
جعفر طيار ازدواج کرد. وي به مناسبت نام مادرش زينب که دختر اميرالمؤمنين باشد به: زينبي معروف بود.
نوهي اين حمزه که: محمد بن علي بن حمزه بود مردي آبرومند و شاعر به شمار ميرفت. اين محمد بن علي وارد بصره شد و از حضرت رضا عليهالسلام و ديگران حديث نقل کرد.
اين محمد بن علي در سنهي - 286 - قمري از دنيا رحلت کرد.
3- اما ابراهيم: اين ابراهيم بن حسن به: جردقه معروف بود. وي از: فقها و دانشمندان و پرهيزکاران به شمار ميرفت و فرزندش: علي يکي از افراد بخشنده محسوب ميشد.
اين ابراهيم در سنهي - 264 - قمري از دنيا رحلت نمود. وي تعداد - 19 - فرزند به جاي نهاد. يکي از نوه و نبيرههاي اين ابراهيم: علي بن يحيي بن علي بن ابراهيم جردقه بود که در منصب نقابت در بغداد خليفه و جانشين: ابيعبدالله بن داعي بود.
نوهي اين ابراهيم جردقه که: عبدالله بن علي بن ابراهيم نام داشت متوجه بغداد گرديد و از بغداد رفت و ساکن مصر گرديد وي در مصر از گفتن حديث خودداري مينمود. ولي بعدا شروع کرد به نقل حديث. او داراي کتابهائي بود که آنها را: جعفريه ميگفتند، آن کتب حاوي فقه مذهب شيعه بودند.
وي در مصر در ماه رجب سنهي - 312 - قمري از دنيا رفت.
4- اما عباس حسن: ابونصر بخاري در: سر السلسلة دربارهي ابن عباس بن حسن مينگارد: وي معروف به سقا بود. او
[ صفحه 126]
مردي تيززبان و سخنور به شمار ميرفت و در ميان بنيهاشم نظيرش ديده نشد.
اين عباس بن حسن در ايام رشيد وارد بغداد شد و پس از ورود از همنشينان هارون الرشيد به شمار رفت و بعد از رشيد از همصحبتان مأمون محسوب ميشد.
اين عباس بوده که از لحاظ فصاحت و بلاغت، و شعر يکي از رجال بنيهاشم به شمار ميرفت. براي: جلالت، فضيلت، فصاحت و بلاغت وي بود که نزد رشيد معظم و محترم بود.
فرزندان و نوههاي عباس بن حسن
اين عباس بن حسن که به: سقا معروف بود داراي (10) فرزند ذکور شد که نام يکي از ايشان: عبدالله بود. مادر اين عبدالله افطسيه بود. اين عبدالله رجلي اديب و شاعر بود.
در کتاب: سر السلسله مينگارد: اين عبدالله نزد مأمون آمد و از مخصوصين وي قرار گرفت. هنگامي که مأمون از فوت اين عبدالله مستحضر شد گفت: اي فرزند عباس! مردم بعد از تو هلاک خواهند شد. مأمون در تشييع جنازهي اين عبدالله شرکت نمود. مأمون وي را: شيخ بن شيخ نام نهاده بود [1] .
در کتاب: عمدة الطالب مينگارد: محمد بن حمزة بن عبدالله بن عباس بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين که از نوههاي همين عباس سقا به شمار ميرفت مردي بود که از
[ صفحه 127]
لحاظ: مروت و جوانمردي، شخصيت و بزرگواري، صلهي رحم نمودن، نيکوکاري، فضيلت فراوان، قدر و منزلت از عموم مردم کاملتر به شمار ميرفت.
وي در طبريه و شهر: اردن داراي املاک و اموالي شد. چون طغج بن جف فرغاني نسبت به او رشک برد و حسودي کرد لذا دسيسه نمود و لشکري مخفيانه فرستاد تا او را در طبريه در ميان باغ و بستانش شهيد کردند.
شهادت اين مرد بيگناه در ماه صفر سنهي - 291 - قمري واقع شد. به فرزندان و نسل اين شهيد بيگناه: بنيشهيد گفته ميشود.
علامهي اميني رحمه الله، در جلد سوم کتاب نفيس: الغدير صفحهي - 3 - شرح حال اين محمد بن حمزهي شهيد را نگاشته است.
5- اما عبيدالله بن حسن: محمد بن يوسف جعفري دربارهي وي ميگويد: من کسي را نديدم که از لحاظ هيبت و هيئت و جوانمردي نظير عبيدالله بن حسن باشد.
همين عبيدالله بن حسن بود که در سنهي - 204 - قمري در ايام مأمون از طرف وي امير و فرمانفرماي حرمين يعني مکه و مدينه شد و نيز در سنه - 204 - و - 206 - از طرف مأمون امير الحاج بود. مادر اين عبيدالله و برادرش: عباس ام ولد يعني کنيز زرخريد بود.
اين عبيدالله در زمان مأمون در بغداد از دنيا رحلت نمود.
فرزندان و نسل علي پسر همين عبيدالله که قاضي حرمين بود
[ صفحه 128]
در: دمياط [2] منتشر شدند، ايشان در آنجا به: بنيهارون مشهور و معروفند. گروه ديگري که از آنان در فسا [3] رفتند به: بنيهدهد شهرت دارند. و گروه ديگري از ايشان در يمن ميباشند.
اين عبيدالله بن حسن پسري داشت به نام: حسن بن عبيدالله. اين حسن پسري داشت به نام: عبدالله. اين عبدالله داراي - 11 - پسر بود که همهي آنان داراي فرزنداني شدند.
از جملهي آن فرزندان: قاسم بن عبدالله بن حسن بن عبيدالله ابن حضرت عباس شهيد عليهالسلام بود.
اين قاسم بن عبدالله در مدينه داراي اهميت بزرگي بود. يکي از اصحاب رأي و نظر به شمار ميرفت. رجلي سخنور و گوينده بود. وي براي صلح و سازش بين بنيعلي و جعفر سعي و کوشش فراواني ميکرد.
وي از اصحاب حضرت امام حسن عسکري عليهالسلام به شمار ميرفت.
بنابراين: اولاد و احفاد حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام عموما مرداني جليلالقدر و در ميان مردم داراي جاه و جلال بسيار عالي بودهاند.
زيرا در ميان ايشان فقهائي عاليقدر، محدثيني بزرگوار نسبشناساني گرامي امرائي متدين و متنفذ، دانشمنداني
[ صفحه 129]
عظيمالشأن بودهاند.
استبعادي ندارد که آنان عموما اينطور باشند، زيرا چون از رگ و ريشهي حضرت قمر بنيهاشم به وجود آمدهاند لذا ايشان مزاياي پسنديدهي انسانيت و صفات حميده آدميت را از آن شهيد عاليقدر کسب و درک نمودهاند.
بدين جهت بود که نور شرافت و آقائي در پيشاني آنان ميدرخشيد و...
حمزة بن قاسم
يکي از نوادههاي حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام حمزة بن قاسم بن علي بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن حضرت عباس ابن اميرالمؤمنين: علي عليهالسلام است که قبر مطهرش از طرف جنوب شهر حله بين فرات و دجله در قريهاي است نزديک قريهي مزيديه به نام: قريهي حمزه.
اين قبر مطهر زيارتگاه عموم مردم است، نذر و نيازهائي براي آن ميکنند و به آن تبرک و تيمن ميجويند از اين قبر کشف و کراماتي ديده ميشود که بر سر زبانها ميباشد و افرادي که مشاهده نمودهاند متفقا نقل نمودهاند.
اهميت و عظمت اين حمزة بن قاسم را همين بس که مادر معظمهي حضرت صاحب العصر و الزمان عليه آلاف التحية و الثناء يعني نرجس خاتون سلام الله عليها براي حفظ نمودن امام زمان پناهنده به خانهي همين حمزة بن قاسم گرديد.
اين جريان چنانکه شيخ نجاشي آن را نقل کرده بدين شرح است: هنگامي که حضرت امام حسن عسکري عليهالسلام شهيد شد
[ صفحه 130]
از طرف خليفهي وقت به تعقيب حضرت صاحب الزمان عليهالسلام پرداختند و زنان و کنيزان امام حسن عسکري را به وسيلهي قابلهها مورد بررسي و تفتيش قرار دادند تا هر کدام از آنان را که حامله باشد بازداشت نمايند.
خليفهي وقت اين عمل را بدين لحاظ انجام داد که شنيده بود پسر امام حسن عسکري که به وجود بيايد دولت باطل را از بيخ و بن برخواهد کند. خليفه اين طور گمان کرده بود که اين خطر به زودي متوجه خودش خواهد شد و حال آنکه اين عمل پس از اينکه حضرت صاحب عليهالسلام در آينده ظهور کند انجام داده خواهد شد.
پس از اين تعقيب و تفتيشها بود که مادر مکرمهي حضرت صاحب الزمان عليهالسلام به خانهي همين حمزة بن قاسم منتقل گرديد اين موضوع است که حمزة بن قاسم را از هرگونه تمجيد و توصيف مستغني و بينياز مينمايد.
در قديمالايام قبر اين حمزة بن قاسم که از نوادههاي حضرت قمر بنيهاشم به شمار ميرود به قبر حمزة بن حضرت موسي بن جعفر عليهالسلام شهرت داشت. در صورتي که قبر مقدس امامزاده حمزه در شهر ري در جنوب مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسني عليهالسلام ميباشد. اين شهرت بياصل همچنان ادامه داشت تا آن موقعي که سيد مهدي قزويني رحمت الله عليه براي ارشاد و هدايت مردم به شهر حله رفت و به شرحي که در ذيل خواهيم خواند معلوم شد که آن قبر از حمزة بن قاسم که يکي از نوادههاي حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام به شمار ميرود.
[ صفحه 131]
محدث نوري در کتاب: نجم الثاقب از مرحوم سيد مهدي رضوان الله عليه جرياني راجع به اين حمزة بن قاسم نقل ميکند که خلاصهي آن اين است:
اين سيد بزرگوار ميگويد: پدرم برايم گفت: من غالبا متوجه آن جزيرهاي ميشدم که در جنوب شهر: حله و مابين دجله و فرات است. منظور من از اين مسافرت ارشاد و هدايت قبائل و عشاير بنيزبيد بود که داراي مذهب اهل تسنن بودند.
به لطف خداي توانا گروه زيادي از ايشان را که اکنون تعداد آنان به بيشتر از دو هزار نفر رسيدهاند به مذهب مقدس شيعه هدايت نمودم.
در جزيرهي سابقالذکر قبري بود معروف به: قبر حمزة ابن موسي بن جعفر عليهالسلام مردم آن قبر را زيارت ميکردند کشف و کرامات فراواني از آن قبر نقل مينمودند. جنب آن قبر قريهاي بود که تقريبا صد خانوار بودند.
هر وقت من از نزديک آن مرقد شريف عبور ميکردم آن را زيارت نمينمودم، زيرا من معتقد بودم که حمزة بن موسي بن جعفر عليهالسلام در شهر ري مدفون است.
در يکي از روزها که مهمان اهل آن قريه بودم از من خواستند که به زيارت آن قبر برويم، ولي من تقاضاي آنان را نپذيرفتم و گفتم: من قبري را که صاحب آن را نشناسم زيارت نخواهم کرد. مردم آن قريه هم پس از اين جريان از زيارت آن قبر خودداري نمودند.
پس از اين جريان بود که من از نزد اهل آن قريه حرکت
[ صفحه 132]
کردم و آمدم در قريهي: مزيديه و مهمان سادات آن قريه شدم. هنگامي که وقت سحر فرارسيد من برخواستم و پس از اينکه نماز شب را خواندم در انتظار طلوع صبح نشستم.
در همين موقع يکي از سادات قريه که مردي باتقوا بود و من وي را ميشناختم نزد من آمد. او پس از اينکه سلام کرد و نشست به من گفت: اي مولاي من! چرا در روز گذشته که مهمان اهل قريهي حمزه شدي قبر حمزه را زيارت نکردي!؟
من گفتم: براي اينکه من صاحب آن قبر را نميشناسم، و قبر حمزة بن موسي بن جعفر عليهالسلام هم در شهر ري ميباشد وي در جوابم فرمود: آري همين طور است، چه بسا موضوعي که مشهور و معروف است ولي اصلي ندارد. آري اين قبر از حمزة ابن موسي بن جعفر عليهالسلام نيست، بلکه اين قبر مرقد: ابويعلي يعني حمزة بن قاسم علوي است که حسب و نسبش به حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام منتهي ميشود، نام اين حمزه را علماي علم رجال در کتابهاي خود نگاشته و او را به علم و تقوا ستودهاند.
راوي ميگويد: من با خويشتن گفتم: من اين سيد را ميشناسم، اين سيد شخص بيسوادي است، کجا از علم رجال خبر دارد؟ شايد از کسي شنيده باشد!!
پس از اين جريان بود که من براي نماز صبح برخواستم و آن سيد هم برخواست و رفت. من غفلت کردم که از آن سيد جويا شوم و بگويم: تو اين موضوع را از کجا ميگويي و از که آموختي؟
خلاصه، نماز صبح را به جاي آوردم، سپس بعد از اينکه
[ صفحه 133]
آفتاب طلوع کرد و من به کتب رجالي که همراه داشتم مراجعه نمودم ديدم مطلب از همان قرار است که آن سيد گفته بود.
بعد از اين جريان بود که اهل آن قريه براي ديدن من آمدند، وقتي نگاه کردم ديدم آن سيد هم با اهل قريه به ديدن من آمده. من از وي جويا شدم: آن موضوعي را که تو بين الطلوعين دربارهي قبر حمزه براي من شرح دادي از کجا و از که شنيده بودي؟
وي در جوابم گفت: به خدا قسم من نزد شما نيامدهام، و از اين موضوعي که ميگوئي اطلاعي ندارم. من شب گذشته در فلان مکان بودم، وقتي شنيدم شما تشريف آوردهايد به زيارت شما آمدهام.
راوي ميگويد: پس از اين گفتگوها من به اهل آن قريه گفتم: اکنون بر من واجب شده که به زيارت قبر حمزه مشرف شوم، زيرا معلوم شد که آن سيد بزرگوار حضرت ولي عصر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بوده، سپس من با عموم اهل آن قريه براي زيارت قبر حمزه حرکت کرديم و به زيارتش مشرف شديم.
بعد از اين جريان بود که قبر حمزه مشهور گرديد و مردم از راههاي دور حرکت ميکنند و براي زيارت آن مرقد مقدس مشرف ميشوند.
مامقاني در کتاب: رجال خود پس از اينکه شرح حال اين حمزه و اقوال علماء را دربارهي مدح و تجليل وي نقل ميکند مينگارد: اين حمزه تا سنهي - 339 - قمري زنده بوده است.
در کتاب: منتخب التواريخ، باب پنجم مينگارد: يکي از نوادههاي حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام: جناب جعفر بن فضل بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين عليهالسلام
[ صفحه 134]
است که لقب وي حاجي غريب ميباشد. قبر او در شيراز و مشهور به: حاجي سيد غريب است.
از جمله نوادههاي حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام: ابراهيم بن محمد بن عبيدالله بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين عليهالسلام است که در قزوين شهيد شد و ظاهرا قبر او در قزوين ميباشد.
|