پدرش آن قدر عظمت دارد که دوست و دشمن، در برابرش زانو مي‏زنند. کيست که بتوانند منکر فضايل حضرتش باشد؟ حديث زير را محدثين سني از عبدالله بن عمر نقل کرده‏اند: از پيامبر اکرم سؤال شد که خداوند در شب معراج به چه زباني با او تکلم کرده است؟ حضرتش فرمود: «خاطبني ربي بلغة علي و الهمني ان قلت: يا رب خاطبتني انت ام علي؟ فقال: يا محمد، انا شي‏ء لا کالاشياء و لا اقاس بالناس و لا اوصف بالشبهات خلقتک من نوري و خلقت عليا من نورک و اطلعت علي قلبک فلم اجد في قلبک احب اليک من علي فخاطبتک بلسانه کي ما يطمئن قلبک [1] . خداوند مرا به زبان علي مخاطب ساخت و به من الهام کرد که بگويم: پروردگارا، تو مرا مخاطب ساختي يا علي؟ خداوند فرمود: من چيزي هستم نه مانند چيزها و با مردم مقايسه نمي‏شوم و به شبهه‏ها وصف نمي‏گردم. تو را از نور خودم و علي را از نور تو آفريدم و بر دلت آگاهي يافتم و در دل تو هيچ کسي محبوبتر از علي نيافتم. از اين رو تو را به زبان علي خطاب کردم، تا دلت آرام گيرد.» به خاطر همين حديث است که عطار مي‏گويد: مصطفي اسرار حق از وي شنفت‏ هم از او بشنود هم با او بگفت [2] . امام شافعي درباره‏اش چنين سروده است: قالوا ترفضت قلت: کلا ما الرفض ديني و لا اعتقادي‏ لکن توليت غير شک‏ خير امام و خير هادي‏ [ صفحه 30] ان کان حب الولي رفضا فانني ارفض العباد [3] . «گفتند: رافضي شده‏اي. گفتم: هرگز! رافضي نه دين من و نه اعتقاد من است. ولي بدون هيچ شکي، بهترين امام و بهترين هدايت کننده را دوست داشتم. اگر دوستي ولي (خدا) رافضي‏گري است. من رافضي‏ترين همه بندگانم.» و نيز اين پيشواي مذهب و اين فقيه برجسته يکي از مذاهب چهارگانه تسنن مي‏گويد: اذا ذکروا عليا مع بنيه‏ تشاغل بالروايات العليه‏ و قال: تجاوزوا يا قوم عن ذا فهذا من حديث الرافضيه‏ برئت الي المهيمن من اناس‏ يرون الرفض حب الفاطميه‏ علي آل الرسول صلاة ربي‏ و لعنته لقوم الجاهليه [4] . «هرگاه علي را با فرزندانش ياد کنند، برخي خود را به روايات بلند مشغول مي‏کنند و مي‏گويند: از اين مطلب بگذريد که مربوط به رافضيان است. از مردمي که حب فاطميه را رافضي‏گري مي‏دانند، در پيشگاه خداوند بيزاري مي‏جويم. درود پروردگارم بر آل رسول و لعنت او بر قومي که پيرو راه و رسم جاهليت است.» ابن ابي‏الحديد معتزلي مي‏گويد: يا قالع الباب الذي عن قلعه‏ عجزت اکف اربعون و اربع‏ «اي کننده دري که از کندن آن 44 دست، عاجز بودند.» او وصي پيامبر و باب شهر علم و شوهر فاطمه و اولين مرد ايمان آورنده به پيامبر است. او نسبت به پيامبر، مانند هارون است نسبت به موسي. او قهرمان همه قهرمانان اسلام و مدافع نخستين دژ توحيد و ستيزه‏گر نستوهي است که در راه نشر رسالت پيامبر اسلام و اشاعه اهداف والاي آن، با خويش و بيگانه جنگيد. او را در فضيلت و کردار و در ايمان و اعتقاد و در نصرت دين پاک محمد (ص) همتا و همشأني نيست. علمش ملهم از علم رسول و راه و رسم و سيره‏اش، راه و رسم و [ صفحه 31] سيره آن بزرگوار و به حق، شاگرد راستين مکتب او است. او بي‏نياز از تعريف است. آوازه فضايلش عالمگير و زبانهاي مختلف و گوناگون مردم جهان ترجمان عظمت بيکران او است. احمد حنبل روايت کرده است که پيامبر اکرم فرمود: «سه کس صديقند: حبيب نجار - مؤمن آل ياسين - و حزقيل - مؤمن آل فرعون - و علي بن ابيطالب که افضل ايشان است.» [5] . در عظمت مقام عباس، همين اندازه بس که شاخه‏اي از شاخسار وجود مقدس علي و برادر دو سبط گرامي پيامبر خدا است. هيچ بشري اين افتخار را نداشته که زادگاهش کعبه باشد و مسلما چنين افتخاري بعد از اين هم نصيب کسي نخواهد شد.

[1] ينابيع الموده، 1 / 81. [2] همان. [3] همان، 2 / 100 و 101. [4] همان. [5] همان، 2 / 27.