سر بريده امام، زيارتگاهي در شهر قاهره، پايتخت مصر دارد که شمع پروانه دلها شده و شيعه و سني تعظيمش مي‏کنند و در حريم آن، محبت قلبي و فطري خود را در برابر عترت پيامبر - که اسوه پاکي و شرف و انسانيت و عظمت‏اند - اظهار مي‏کنند. حتي عابراني که فرصت تشرف به آن حرم واقعي يا سمبليک ندارند، لحظه‏اي در خيابان توقف مي‏کنند و با سلام و تعظيمي از کنار آن بارگاه ملکوتي مي‏گذرند. اينجانب در سال 70 به ديدار شعيان خوجه در شهر استکهلم - پايتخت سوئد - رفتم. اينان در اصل از اهالي پاکستانند. شنيده‏ام که در گذشته مذهب شيعه اسماعيلي داشته‏اند. بعدها از آن مذهب باطل دست کشيده و به مذهب حقه شيعه اثناعشري گرويده‏اند. تشکيلات ديني اينان در کشوري غربي از کشورهاي اسکانديناوي جالب توجه بود. مسجد و حسينيه و کتابخانه و کلاسهاي درس و غسالخانه جمعيت، در يک جا جمع بود. جالب‏تر اينکه اتاقي را به نام ضريح 14 معصوم قرار داده و در آن پارچه سبزي افکنده بودند. پرسيديم ضريح 14 معصوم به چه معني است؟ گفتند: رسم ما اين است که هر جا مسجد و حسينيه‏اي تأسيس کنيم، جايي را به نام ضريح 14 معصوم قرار دهيم و زيارتگاه خود قرار دهيم. آن موقع توجه نداشتيم که به آنها بگوييم: معصوم چهاردهم در قيد حيات است و نيازي به ضريح ندارد. قطعا آنها هم به حيات آن حضرت و ظهور او در آينده جهان، معتقد بودند و به همين جهت، براي ما حساسيت برانگيز نبود. [ صفحه 290] شيعه به خاطر علايق سرشار نسبت به اهل‏بيت، به چيزهايي جنبه سمبليک مي‏دهد. نعش و علم و حجله قاسم از اين قبيل است. ضريح و زيارتگاه و نعش و پرچم و حجله سمبليک به خاطر اين است که بهتر و عميق‏تر خاطره‏ها را تجديد مي‏کند. امروز مشخص نيست که مدفن سر بريده امام در قاهره هست يا نيست. هيچ زائري هم با يقين و اطمينان به اينکه مزار رأس الحسين، همان است که در قاهره است، آنجا را زيارت نمي‏کند. اما آنچه جنبه‏ي سمبليک پيدا کند، به همان اندازه خاطره‏انگيز است که آنچه جنبه واقعي دارد. به هر حال، شيعيان اسماعيلي و عموم صوفيان سني، بلکه اکثريت اهل تسنن بر اين باورند که مزار رأس الحسين (ع) همان است که در قاهره است. حتي برخي از آنها بر صحت آن، ادعاي اجماع کرده‏اند. سخاوي مدعي شده است که سر در مدينه مدفون است. لکن از قول برخي نقل کرده که رأس الحسين (ع) نخست در عسقلان دفن شد. سپس از آنجا به قاهره و همين زيارتگاه فعلي انتقال يافت [1] . درباره کيفيت انتقال سر مقدس به قاهره چنين گفته‏اند که: پس از شهادت امام، جيره‏خواران اموي سر بريده را به همراه اسيران در شهرها و بلاد مي‏گرداندند و هيچکس متعرض و مزاحم آنها نمي‏شد. هنگامي که به مرز کشور باستاني مصر رسيدند، مردم اجازه ندادند که سر بريده و اسيران با چنان وضع اسفناکي وارد کشورشان شود. از اين رو سر را با تعظيم و تکريم تمام وارد مملکت خود کردند و در محل کنوني به خاک سپردند و از اموال خود نذورات و موقوفاتي به آن اختصاص دادند. به همين جهت است که خاندان پاک پيامبر که از مصريان، اين همه کرامت و محبت ديده بودند، در حق آنها دعاي خير کردند و فرمودند: اي مردم مصر، شما ما را ياري کرديد. خداوند شما را ياري کند و ما را پناه داديد. خداوند شما را پناه دهد و ما را ايمني بخشيديد. خداوند شما را ايمني بخشد [ صفحه 291] و ما را کمک کرديد. خداوند شما را کمک کند و از هر مصيبتي رهايي بخشد و در تنگناها يار و ياور شما باشد. برخي گفته‏اند: خلافي نيست که سر بريده به قاهره آمده و در اين رابطه، مجله «هدي الاسلام» داد سخن داده است. لکن بسياري از علماي سني مانند قرطبي و ابن کثير و علماي شيعه با نظر فوق مخالفت دارند [2] . در کتاب تذکره سبط ابن جوزي (ص 151) آمده است که: پنجمين خليفه فاطمي سر بريده را از باب الفراديس به عسقلان و از آنجا به قاهره آورد. آنچه مهم است اين است که سر بريده يک جايگاه و زيارتگاه قطعي دارد و آن هم دلهاي دوستان و ارادتمندان است. شاعري به زبان تازي، اين حقيقت را در شعر خود منعکس کرده است: لا تطلبوا المولي الحسين‏ بارض شرق او بغرب‏ و دعوا الجميع و عرجوا نحوي فمشهده بقلبي‏ «مولا حسين را در ديار شرق يا غرب نجوييد. همه سرزمينها را رها کنيد و به سوي من بياييد که زيارتگاه او در قلب من است.» باري مقريزي مدعي است که سر مقدس در تاريخ هشتم جمادي الثانيه سال 548 از عسقلان به قاهره آورده شد و روز سه‏شنبه دهم همان ماه به قصر امير تميم که ملقب به «سيف مملکت» بود، رسيد. او مي‏گويد: هنگامي که سر را از عسقلان انتقال مي‏دادند، هنوز خونش نخشکيده بود و همچون مشک ناب، فضا را معطر ساخته بود. از آن پس، محل دفن سر زيارتگاه خاص و عام شد. روز عاشورا بر آن مدفن، قرباني‏هاي بسيار مي‏دادند و بر قاتلان حسين لعن مي‏فرستادند [3] . به هر حال، در اين رابطه سخن بسيار است. حتي معجزات و کرامات شگفت‏انگيزي نقل کرده‏اند که براي معتقدان به مقام ولايت و قرب اهل‏بيت [ صفحه 292] عصمت و طهارت، جاي هيچ گونه شبهه و شک و ترديد ندارد. در نزد سلطان ملک ناصر درباره‏ي غلامي از غلامان بدگويي کردند و او مورد سوءظن وي قرار گرفت. دستور داد که براي گرفتن اقرار او را به سخت‏ترين وجهي مورد عذاب قرار دهند. اما غلام چندان استقامت کرد که ملک و اطرافيانش را به حيرت درآورد. وقتي راز اين استقامت را از غلام پرسيدند، جواب داد: هيچ سببي ندارد جز اينکه من سر مقدس حسين را حمل کردم و به محل دفن آوردم [4] . گفته‏اند: سر بريده امام، در تابوتي از نقره قرار داده شده و در مکان کنوني در شهر قاهره به خاک رفته است. بر اين مدفن قبه‏اي ساخته‏اند که از مظاهر عالي هنر شکوهمند اسلامي است. بر يکي از درها نوشته‏اند: «قل لا اسالکم عليه اجرا الا المودة في القربي... (الشوري - 23) بگو: بر اداي رسالت خود مزدي نمي‏خواهم جز دوستي در مورد خويشاوندان.» بر دري ديگر نوشته است: «الشفا في تربته و الاجابة تحت قبته و الائمة من ذريته شفا در تربت حسين و اجابت در زير قبه او و امامان معصوم از ذريه اويند.» بر يکي از الواح سخن پيامبر اکرم نوشته است که فرمود: «حسين مني و انا من حسين حسين از من و من از حسينم.» [5] . بر اين بارگاه، گنبدي زيبا ساخته‏اند. در زير اين گنبد يک محراب و يک صندوق نذورات است. اين محراب، يک امام جماعت راتب دارد. اگر وجدانهاي مرده راضي شدند که نسبت به سبط گرامي پيامبر و ياران و بستگانش آن همه بي‏مهري و جنايت کنند، وجدانهاي بيدار نيز تا قيام قيامت، تربت واقعي يا سمبليک آن حضرت را مطاف خود قرار مي‏دهند و عشق و دلبستگي خود [ صفحه 293] را به ظهور مي‏رسانند.

[1] تحفة الاحباب، ص 94. [2] بطل العلقمي، 3 / 279 و 280. [3] الخطط، 3 / 284. [4] بطل العلقمي، 3 / 282. [5] همان، صفحات 282 تا 284.