وي در حرمين مکه و مدينه قاضي القضاة بود، و از اولاد اوست قاسم بن عبدالله [ صفحه 126] بن حسن بن حسن بن عبيدالله مذکور و صاحب امام ابي‏محمد الحسن العسکري عليه‏السلام بود و اين قاسم در مدينه صاحب شأن و منقبت بود و سعي مي‏کرد مابين بنو علي و بنو جعفر را صلح دهد، و کان أحد أصحاب الرأي واللسان [1] . حمزه: از نوادگان جليل‏القدر ابوالفضل عليه‏السلام، سيد عظيم‏الشأن، ابويعلي حمزة بن قاسم بن علي بن حمزةالأکبر بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمؤمنين عليهم‏السلام مي‏باشد. علامه‏ي بزرگوار ميرزا محمد علي اردوبادي صفحاتي طلايي درباره‏ي حيات او نگاشته است که ما عين سخنان وي را نقل مي‏نماييم، او گويد: ابويعلي از علماي اهل بيت و يگانه‏اي برخاسته و از خاندان وحي و سروي بلند و افراشته در بوستان بني‏هاشم است. او از مشايخ روايت بود و علماي بلاد براي بهره‏وري از علوم اهل بيت عليهم‏السلام نزد وي مي‏شتافتند، که از جمله‏ي آنان است: 1. ابومحمد هارون بن موسي تلعکبري، از علماي بزرگ شيعه و حامل علوم ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام (متوفي 385 ه ق). 2. حسين بن هاشم مؤدب. 3. علي بن احمد بن محمد بن عمران دقاق. او و حسين بن هاشم فوق الذکر، هر دو از مشايخ شيخ صدوق، ابن‏بابويه قمي، هستند. 4. علي بن محمد قلانسي، از مشايخ عالم و رجالي بزرگ ابوعبدالله حسين بن عبدالله غضائري. 5. ابوعبدالله حسين بن علي خزاز قمي [2] . از نام شاگردان و دست پروردگان او، به دست مي‏آيد که وي در دوران ثقةالاسلام کليني (مؤلف کافي) مي‏زيسته و اواخر قرن سوم و اوايل سده‏ي چهارم را درک نموده است. از اين رو شيخ آقا بزرگ تهراني در کتاب «نابغة الرواة في رابعة المئات»: (راويان نابغه در قرن چهارم) شرح حالي ممتع از او آورده و وي را از علماي زمان غيبت صغري دانسته است. [ صفحه 127] آثاري که ابويعلي نگاشته عبارت است از: کتاب التوحيد، کتاب الزيارات و المناسک، کتاب الرد علي محمد بن جعفر الأسدي، کتاب من روي عن جعفر بن محمد عليهم‏السلام که نجاشي و علامه به ارزشمند بودن آن اذعان نموده‏اند، و بدين لحاظ شيخ آقا بزرگ در «مصنفي المقال في مصنفي علماء الرجال» شرح حال او را در ضمن علماي رجال آورده است. نجاشي سند خود را به اين کتابها، از طريق ابن‏غضائري و قلانسي قرار داده است. به سخنان برخي از بزرگان شيعه در ثنا و ستايش از ابويعلي توجه کنيد: نجاشي و علامه گويند: «موثق و جليل‏القدر و از علماي شيعه بوده و روايات بسياري نقل کرده است». مجلسي در «وجيزه» گويد: «سخنانش اطمينان آور و احاديثش مورد اعتماد است». علامه‏ي مامقاني در «تنقيح المقال» اظهار مي‏دارد: «سيد حمزه، موثق جليل‏القدر و داراي منزلتي عظيم بوده است». حاج شيخ عباس قمي در «الکني والألقاب» وي را از علماي صاحب اجازه‏ي حديث برمي‏شمارد. بدين ترتيب مي‏بينيم که علماي رجال - عموما - او را در کتب خود به علم و تقوا ستوده‏اند. مقام جناب وي برتر از آن مي‏باشد که بگوييم وي از مشايخ اجازه‏ي حديث - که بي‏نياز از هر ثنا و ستايشي هستند و شهيد ثاني بدان تصريح نموده و علماي بعد از او نيز آن را پذيرفته‏اند - بوده است؛ زيرا اين شأن کسي است که شخصيتش ناشناخته و مجهول باشد، در حالي که منزلت سرور ما سيد حمزه - همان گونه که کلام علماي رجال را در باب مقام وي بيان داشتيم، و کرامات خارج از شمار مرقد مطهرش نيز شاهد بر آن است - فوق تمامي اين مراتب است. او از جمله علماي يگانه و بي‏همتاي اهل بيت عليهم‏السلام بوده و هر فضيلت و شرافتي را از آن خود ساخته است. پس وي از کساني نيست که در صدد اثبات موثق بودن او باشيم تا به امثال اين کلمات تمسک جوييم. آري، کثرت احاديثي که وي نقل کرده نشانگر فضل و علم بسيار او مي‏باشد، که در سخنان ائمه‏ي اطهار عليه‏السلام آمده است: «اعرفوا منازل الرجال منا بقدر روايتهم عنا». منزلت شيعيان ما را به قدر روايتشان از ما بشناسيد و ارزيابي نماييد؛ که اين [ صفحه 128] فرمايش بيانگر آن است که علماي اهل بيت بايد در فراگيري علوم و احاديث ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام سعي و تلاش نموده و با تمام قوا به نشر و ترويج معارف آنان بپردازند، و طبعا از آنجا که هر يک از اين موارد، بنده را به خداوند تبارک و تعالي و اولياي مقرب او نزديک مي‏سازد، پس چه مي‏توان گفت درباره‏ي کسي چون سيد بزرگوار ما، حمزه، که شاخه‏اي از شجره‏ي طيبه‏ي آنان بوده و از تمامي آن خصال نيک بهره داشته است. اما مشايخ او در روايت، که بعد از جستجو در کتب رجال و حديث - همچون «رجال» شيخ طوسي، «فهرست» نجاشي و «کمال‏الدين» شيخ صدوق - نام آنان را به دست آورده‏ايم، به قرار زير مي‏باشند: 1. عالم جليل‏القدر، سعد بن عبدالله اشعري. 2. حسن بن ميثل. 3. محمد بن سهل بن ذارويه قمي. 4. علي بن عبد بن يحيي. 5. جعفر بن مالک فزاري کوفي. 6. ابوالحسن علي بن جنيد رازي. 7. و استاد بزرگ او، امانتدار ناموس امامت و امين بر وديعه‏ي پروردگار سبحان، ابوعبدالله يا ابوعبيدالله محمد بن علي بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن عباس عليه‏السلام مي‏باشد و شاهدي بر جلالت مقام او آنکه، چون بعد از وفات امام حسن عسکري عليه‏السلام حکومت جائرانه‏ي وقت بشدت در صدد يافتن حضرت بقيةالله عليه‏السلام يا مادر ايشان برآمد، و بدين سبب سربازانش به خانه‏ي امام عليه‏السلام هجوم بردند - و اين هراسشان ناشي از آن بود که شنيده بودند فرزند امام عسکري عليه‏السلام دولتهاي باطل را سرنگون مي‏سازد - در آن هنگامه‏ي مصيبت بار، ابوعبدالله محمد بن علي مادر گرانقدر و مطهر حضرت وليعصر، نرجس خاتون - سلام الله عليه و عليها - را به خانه‏ي خود برد تا از شر معاندان در امان بماند [3] . در اينجا به حسب ظاهر مي‏توانيم بگوييم که خانه‏اي که مادر امام عليه‏السلام در آن به سر مي‏برد، لاجرم محل رفت و آمد ناموس دهر حضرت صاحب‏الأمر صلوات الله [ صفحه 129] عليه، آن حامل مقام عظيم خليفةاللهي، حافظ اسرار رب‏العالمين، ظرف مشيت حق - جل‏جلاله - و درياي بيکران علوم و معارف رباني بوده است تا از مادر گرانقدرش بازديد و تفقد نمايد و بدين ترتيب، حضرتش - سلام الله عليه - به شرف آن خانه و خانواده افزوده و عزت ابدي را از آنان ساخته است. نيز شک نيست که ابوعبدالله از علوم حضرتش بهره مي‏جسته و از انوار شريفش بس فروغها برمي‏گرفته است. در اين صورت آيا ديگر نيازي به ذکر توثيقات علما پيرامون شخصيت او باقي مي‏ماند؟! ابن‏عنبه در «عمده» مي‏گويد: ابوعبدالله در بصره اقامت داشت و از امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام و ديگر ائمه عليهم‏السلام در آن شهر و غير آن روايت نقل مي‏نمود و فردي محترم و عالم و شاعر بود. و نجاشي اظهار مي‏دارد که وي روايتگر حديث از امام هادي و حضرت عسکري عليهم‏السلام بوده و با حضرتش مکاتباتي داشته است، و کتابي به نام «مقاتل الطالبيين» (غير از «مقاتل الطالبيين» تأليف ابوالفرج اصفهاني» تأليف کرده است. باري، براي اين سيد بزرگوار، «ابويعلي»، همين شرف و فضيلت بس که از مکتب چنين استادي بهره جسته و از منبع فيض وي استفاضه نموده است. جد حمزه، علي بن حمزة بن الأکبر بن حسن مي‏باشد که نجاشي در «فهرست» و علامه‏ي حلي در «خلاصه» و نيز صاحبان «وجيزه» و «بلغه» به وثاقت او تصريح کرده‏اند. قبلا يادآور شديم که نياي حمزه، به اعتراف مأمون، شبيه جدش اميرالمؤمنين عليه‏السلام و سيدي جليل‏القدر و داراي منزلتي عظيم بوده است. نياي ديگر حمزه، حسن بن عبيدالله است که عالم نسب‏شناس: عمري، در «مجدي» گويد که از راويان احاديث اهل‏بيت عليهم‏السلام به شمار مي‏رفته است. و عبيدالله بن عباس، جد اعلاي حمزه، نيز در کتاب رجال، از علماي مذهب شيعه محسوب شده است. مرقد مطهر سيد حمزه در جنوب حله، در زمين جزيره مابين دجله و فرات، در قريه‏اي همنام خودش موسوم به «قريه‏ي حمزه» نزديک «قريه‏ي مزيديه» قرار دارد و زيارتگاه شيعيان و محل انجام نذور و تبرک جويي آنان است. کراماتي نيز بدان مرقد منسوب مي‏دارند که آرامش بخش دلها و مايه‏ي اميد حاجتمندان مي‏باشد. اين مرقد، قبلا مشهور به مرقد حمزه فرزند حضرت امام موسي کاظم عليه‏السلام بود، در صورتي که از نظر تاريخ و علم [ صفحه 130] رجال محقق است که قبر فرزند امام موسي کاظم عليه‏السلام در شهر ري، جنب بارگاه حضرت سيدعبدالعظيم حسني سلام الله عليه، قرار دارد. از جمله اموري که مؤيد صحت انتساب مرقد و قريه‏ي حمزه به ابويعلي حمزة بن قاسم است، داستان زير مي‏باشد: عالم رباني و فقيه عظيم‏الشأن، سيد مهدي قزويني، بعد از آنکه در حله اقامت گزيد و در آنجا به تبليغ دين مبين و تثبيت ارکان مذهب در ميان مردم آن سامان پرداخت، چون براي هدايت و ارشاد بني زبيد عازم ديار آنان مي‏گشت از مرقد حمزه ابويعلي عبور مي‏نمود، اما وي را زيارت نمي‏نمود، و بدان سبب رغبت مردم در زمان او براي زيارت سيد حمزه رو به کاستي رفت. يک بار از آنجا گذشت و اهل قريه خواستند که به زيارت مرقد مطهر برود، اما وي عذر خواست و متذکر شد، که من کسي را که نمي‏شناسم زيارت نمي‏کنم! شب هنگام سيد در آن قريه خوابيد و فردا به مزيديه رفت. در اواخر شب آن روز، براي نماز شب بپاخاست و پس از اداي آن در انتظار طلوع فجر بود که مردي در لباس سادات آن قريه، که سيد مهدي او را به صلاح و تقوا مي‏شناخت، وارد شد و پس از اينکه سلام نمود و نشست گفت: به قبر حمزه اعتنايي ننمودي و آن را زيارت نکردي؟! سيد گفت: آري. علوي گفت: چرا؟ سيد همان جواب را که به اهل قريه داده بود به وي خاطر نشان ساخت. علوي گفت: بسا امر مشهوري که اصلي نداشته باشد، و اين قبر حمزه فرزند حضرت امام موسي کاظم عليه‏السلام که اشتهار يافته نيست، بلکه قبر ابويعلي حمزة بن قاسم علوي عباسي يکي از علماي صاحب اجازه‏ي حديث مي‏باشد که در کتب رجال وي را ستوده و از او با علم و تقوا ياد کرده‏اند. سيد مهدي گمان کرد که وي از عوام سادات بوده و اين قول را از يکي از علما شنيده است و با خود گفت: او کجا و اطلاع از کتب رجال و حديث کجا؟! و از اينروي به وي توجه چنداني نکرد و براي آگاهي از طلوع فجر به تفحص پرداخت. آن مرد علوي هم از نزدش خارج شد و سيد به اداي فريضه و تعقيبات پرداخت تا اينکه فروغ زرين اشعه‏ي خورشيد بر قريه پرتو افکند. [ صفحه 131] سپس سيد مهدي خود به کتب رجالي‏يي که به همراه داشت، مراجعه نمود و مشاهده کرد که گفته‏ي آن علوي با حقيقت منطبق است. بعدا بتدريج اهل قريه به اقامتگاه او آمده و نزد وي حضور يافتند. در آن ميان سيد، آن مرد علوي را هم مشاهده نمود. سيد از او پرسيد که آن سخن پيرامون سيد حمزه را که قبل از طلوع فجر به وي گفته بود از کجا به دست آورده است؟ علوي به خداوند متعال قسم خورد که قبل از فجر نزد سيد نيامده و اصولا شب را در خارج از قريه به سر برده است! و چون از مردم شنيده است که ايشان بدانجا مشرف شده و براي زيارت وي نزدش شتافته، و قبل از آن ايشان را نديده است. سيد مهدي با شنيدن اين سخن، فورا از جا برخاست و سوار مرکب شد و عازم زيارت مرقد مطهر سيدحمزه گشت، در حالي که مي‏گفت: هم اکنون بر من واجب شد که به زيارت وي بشتابم و من شک ندارم آن فرد علوي، حضرت بقيةالله - ارواحنا فداه - بوده است. از آن روز، مرقد شريف سيدحمزه، اعتبار و رونقي چشمگير يافت و شيعيان براي زيارت و تبرک و شفاعت جويي از وي به درگاه پروردگار، نزد وي مشرف مي‏شوند. بعد از آن نيز، سيدمهدي در «فلک النجاة» و به تبع او ديگران نيز در کتب خود، (همچون علامه نوري در «تحيةالزائر»، علامه مامقاني در «تنقيح المقال»، و محدث قمي در «الکني و الألقاب») به صحت انتساب آن مدفن به حمزة بن قاسم، از نوادگان ابوالفضل العباس عليه‏السلام تصريح نمودند [4] . [ صفحه 136]

[1] اختران تابناک: شيخ ذبيح الله محلاتي جلد 2 صفحه‏ي 169، انتشارات کتابفروشي اسلاميه تهران. [2] ر. ک، رجال شيخ طوسي، فهرست نجاشي و امالي و کمال‏الدين شيخ صدوق. [3] فهرست نجاشي: صفحه‏ي 145. اما در کمال‏الدين صدوق آمده است که مادر امام سلام الله عليه، در زمان حضرت عسکري عليه‏السلام درگذشت. [4] سردار کربلا: ترجمه‏ي العباس مقرم، صفحه‏ي 51؛ نقل از: جنةالمأوي: محدث نوري (که همراه با جلد 53 بحارالأنوار چاپ شده است).