دانشمند محقق و نويسنده‏ي توانا، محمدعلي حوماني لبناني، در جلد 1، صفحه‏ي 289 از کتاب دين و تمدن مي‏نويسد: 33. احمد حلمي مجاهد، رئيس حکومت فلسطين در زمان عثماني، مي‏گويد: در جنگ جهاني اول، لشکر ما در عراق از ارتش بريتانيا شکست خورد و ما عقب‏نشيني کرديم و پناه به شهر سلمان پاک (مدائن) برديم که نزديک بغداد واقع شده است. لشکر انگلستان نيز در «کوت الاماره» پناه گرفتند. سپس جماعتي از انگليسي‏ها مهيا شدند که ما را از بين ببرند. جمعيت ما بيش از چهار هزار نفر نبود و ما در انتظار رسيدن نيروهاي کمکي بوديم تا ما را نجات بدهد. زيرا قواي دشمن با سلاح‏هاي جنگي جديد ما را مي‏کوبيدند و ما از نظر تجهيزات جنگي آمادگي رزم با آنان را نداشتيم. فرمانده‏ي ما، نورالدين ترکي، از ترس هجوم ناگهاني دشمن خواب نداشت و من هم همانند او بودم. هر دو سخت‏ترين روزها را طي مي‏کرديم و هر لحظه انتظار حمله‏ي ناگهاني دشمن و تار و مار شدن قواي خود به سر مي‏برديم. يک روز فرمانده (نورالدين ترکي) مرا نزد خود احضار کرد و چون با وي ملاقات کردم، او صورت تلگرافي را به من نشان داد که از فرمانده‏ي کربلا رسيده و مضمون آن چنين بود که: مرجع اعلاي اسلامي شيعه در عراق، حضرت آيت‏الله آقاي سيد اسماعيل صدر «قدس سره» (متوفي سال 1338 هجري قمري)، شهيد بزرگوار حضرت عباس بن علي بن ابي‏طالب عليهم‏السلام پرچمدار برادرش امام حسين بن علي عليهماالسلام را در روز عاشورا خواب ديده که خطاب به وي (يعني خطاب به صدر) فرموده است: اين شمشيري که بالاي ضريح من آويزان است بردار و براي نورالدين فرمانده لشکر بفرست تا با اين شمشير به دشمن حمله برد، زود است که لشکر شما پيروز بشود. حلمي مي‏گويد: نورالدين ترکي تلگراف را به دست من داد و رأي مرا درخواست کرد. در چهره‏ي او (نورالدين) خواندم که اين امر را سبک گرفته است. زيرا عقيده‏اش اين بود که اکنون، زمان جنگ است نه دعا و افسونگري! مي‏گويد به وي گفتم: من معتقدم که اين بزرگ‏ترين عامل معنوي پيروزي ما بر دشمن است که مي‏خواهد همه‏ي اينها را از بين ببرد و سبب مي‏شود که عشاير نيز در اين [ صفحه 594] جنگ قويا به ما کمک کنند وقتي سخن من بدينجا رسد، او لبخندي زد و سپس گفت: بسيار خوب، آنچه را مي‏خواهي انجام ده. با موافقت نورالدين، صورت تلگراف سيد صدر را در ميان عشاير پخش کرده و فرداي آن روز هجوم را آغاز نموديم. شمشير حضرت قمر بني‏هاشم، ابوالفضل العباس عليه‏السلام را با احترامي خاص در جلوي لشکر قرار داديم و ارتش و عشاير منطقه در پشت سر آن به حرکت درآمدند. لشکر انگليس نيز، در حالي که تمام وسايل جنگي مانند توپ و تانک و تفنگ را همراه داشته و از نهر دجله هم کشتي‏هاي جنگي آنها را کمک مي‏کردند، به ما حمله‏ور شدند. در عين حال به خدا قسم، هنگام درگيري ديديم هر سربازي از ما در حمله به دشمن همانند يک لشکر عمل مي‏کند. فريادهاي الله اکبر عز نصره در فضا پيچيده بود به گونه‏اي که خيال مي‏کرديم آسمان به زمين آمده است! جنگ و درگيري چهار روز به طول انجاميد و در نهايت، حتي يک سرباز از قشون بريتانيا نماند که به کوت برگردد تا خبر شکست را به گوش آنها برساند! حمله را ادامه داديم و پس از آن به زودي به ما کمک رسيد و ما پيروز شديم. پس از آن تاريخ، هميشه در اين فکر بوده‏ام که اين فتح ناشي از عنايات حضرت قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام شهيد کربلا بوده است.