حجةالاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد حسن موسوي ملکي، از مدرسين حوزه‏ي علميه‏ي قم، اظهار داشتند: 32. والد معظم اين جانب، عالم رباني مرحوم آيت‏الله آقاي حاج سيد عباس موسوي ملکي تسوجي، زاهد و متصف به ملکات فاضله و نايل به کسب اجازه‏ي اجتهاد از آيات عظام آقا ضياء عراقي و حاج شيخ محمدکاظم شيرازي و آقا سيد ابوالحسن اصفهاني - رضوان الله تعالي عليهم - بودند که در سال 1361 شمسي به رحمت ايزدي پيوستند و در قبرستان باغ رضوان قم دفن گرديدند. ايشان از پدرشان، عالم جليل القدر آقا سيد حسن موسوي ملکي تسوجي، نقل کردند که مي‏فرمود: در ايام تشرف به عتبه بوسي سالار شهيدان حسين بن علي عليهماالسلام و صاحب لواي ايشان قمر منير بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام، روزي در حرم مطهر حضرت عباس عليه‏السلام مشغول زيارت بودم که ناگهان ديدم بانگي از صحن مطهر طنين‏انداز شد. من هم در معيت زائرين از روضه‏ي منوره خارج و وارد صحن شدم. در وسط صحن مطهر جمعي دور شخصي را گرفته بودند. ما هم به طرف آنها رفتيم، ديديم عربي بلند قامت نقش بر زمين شد و فرد ديگري در همان زمان با دست خود کيسه‏ي پول را از او گرفت و در همان دم روح از بدن عرب خارج گرديد. زائرين، دور صاحب کيسه را گرفتند و قضيه را از او سؤال کردند. جواب داد: من اهل فلان منطقه هستم و براي زيارت آمده‏ام. مخارج سفر را نيز در اين کيسه قرار داده بودم. ولي زماني که در حرم مطهر حضرت عباس عليه‏السلام مشغول زيارت بودم، متوجه شدم کيسه‏ي پولم را از جيبم دزديده‏اند. رو به ضريح مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام کرده و عرضه داشتم: يا ابافاضل، من غريبم و زائر و مهمان، شما مرا مي‏شناسيد و مي‏دانيد غير از شما آشنايي ندارم. آيا طريقه‏ي غريب نوازي و مهمانداري، اين است؟! همين الآن من کيسه‏ي پولم را از شما مي‏خواهم، اگر اجابت نکنيد به آستان مقدس دادرس بيچارگان، علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام، خواهم رفت و از مهمان نوازي شما شکايت خواهم کرد! که بلافاصله صداي اين عرب را شنيدم و کيسه‏ي خود را در دست او ديده و شناخته و از او گرفتم! [ صفحه 593]