حجةالاسلام والمسلمين عالم متقي آقاي حاج سيد محمدعلي ميلاني که قبلا هم چند کرامت از ايشان نقل کرديم، دو کرامت ذيل را از مرحوم حاج ملا آقاجان زنجاني ارسال نموده‏اند که در اينجا مي‏آوريم: 11. از مرحوم ثقة المحدثين حاج شيخ محمود، معروف به حاج ملا آقاجان زنجاني، رضوان الله عليه شنيدم که مي‏گفت: در يک شب زمستان بسيار سردي، در [ صفحه 573] ايوان مطهر حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام سر به پاشنه‏ي درب حرم مطهر گذاشته بودم. در بسته بود. مرد عربي را ديدم که بي‏هوش آنجا افتاده و گويي تمام استخوان‏هاي بدنش کوبيده شده بود. چنان بلند نفس مي‏کشيد که صداي آن به طرف ديگر ايوان مي‏رسيد. نزديک سحر تکاني به خود داد و صدا زد: «اولاد عمي - اولاد عمي». برخاستم و جلو رفتم، حالتي در او ديدم که گويا از خواب بيدار شده است. چند نفر جوان که در اطراف بودند آمدند، به عربي به آنها گفت: ريسمان بياوريد. گفتند: اين موقع شب از کجا ريسمان بياوريم؟! گفت: «عگال» مرا به پايم ببنديد و به طرف حرم حضرت ابوالفضل عليه‏السلام بکشانيد. آنها چنين کردند و او را به طرف حرم آن حضرت کشيدند. من هم با آنها به راه افتادم. به درب صحن حضرت ابوالفضل عليه‏السلام که تازه باز شده بود رسيده و وارد صحن شديم، آن مرد بلند شد و جلوي ايوان ايستاد و از حضرت ابوالفضل عليه‏السلام عذرخواهي کرد. از همراهان و بستگانش سؤال کردم قضيه چيست؟ آنها گفتند: اين مرد شخصي را به دزدي متهم کرده بود. او هم گفته بود: مي‏رويم خدمت حضرت ابوالفضل عليه‏السلام و قسم مي‏خوريم. طرفين آمدند. متهم قسم خورد و طوري نشد، ولي وقتي اين مرد قسم خورد يک مرتبه نقش زمين گرديد. معلوم شد به دروغ قسم خورده است. با خود گفتيم چگونه او را به محل ببريم، بدني را که فقط نفس مي‏کشد، گويا تمام استخوانهايش شکسته شده، بهتر است او را ببريم خدمت حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام بلکه شفايش را بگيريم. لذا برديم به ايوان حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام و آنجا گذاشتيم. از خود آن مرد پرسيدم چه شد و چگونه شفا يافتي؟ گفت من افتاده بودم، ديدم شخصي از طرف حرم حضرت ابوالفضل عليه‏السلام مي‏آيد، ولي گويا بر زمين راه نمي‏رود بلکه زمين زير قدم‏هاي او مي‏پيچد، تا رسيد به ايوان، با سر پا به من زد و فرمود: اگر برادرم از خدا بخواهد آسمان را زمين و زمين را آسمان کند چيزي نيست، تو که... سپس ايشان وارد حرم شد و من هم شفا يافتم.