حجةالاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد علي موحد ابطحي اصفهاني نقل کردند:
6. حدود 25 سال قبل، که مسجد الهدي (واقع در خيابان سيد عليخان، نزديک چهار باغ) را ساختند، مسجد برنامههاي گستردهاي داشت. بهترين گويندهها و خطباي اصفهان در اين مراسم روضهخواني داشتند و حتي محلي را براي پذيرايي يهوديها و نصرانيها قرار داده بودند و با مراعات موازين شرعي از آنها پذيرايي ميشد.
روزي يکي از يهوديهاي شرکت کننده پولي پيش متصدي امور مسجد ميآورد و ميگويد: اين پول را به حجةالاسلام والمسلمين حاج احمدآقا امامي بدهيد و بگوييد يک روضهي اباالفضل عليهالسلام براي من بخواند. متصدي مسجد ميگويد: شما يهوديها، در هر کاري فتنه ميکنيد؛ در روضهخواني هم فتنه؟!
يهودي، با حالت گريه، ميگويد: ما در هر چيزي فتنه بورزيم، نسبت به آقا ابوالفضل العباس عليهالسلام فتنه نميکنيم. سؤال ميکند: پس چه شده که پول ميدهي و چنين تقاضايي را مينمايي؟ ميگويد:
[ صفحه 561]
ديروز آقاي امامي روضهي اباالفضل عليهالسلام را خواندند و در ضمن صحبت گفتند هر کس پناه به ايشان آورد او را محروم نميکنند؛ خواه يهودي باشد خواه نصراني. با شنيدن اين سخن ناگاه به ياد بچهي پسرم افتادم که در اثر نرمي استخوان و جواب يأس دکترها ما را ناراحت کرده بود، و گريه کردم و عرض کردم: آقا، اباالفضل عليهالسلام، من شما را نميشناسم، اما بنا به گفتهي اين آقا براي شفاي پسرم متوسل به شما ميشوم، مرا محروم نکنيد. گريان شدم و حالي پيدا کردم. وقتي به خانه آمدم، ديدم فرزندم راه ميرود! از زنم پرسيدم: چه شد که به راه افتاد؟! گفت: نميدانم؛ فقط ديدم دستش را به ديوار گرفت و شروع به راه رفتن کرد. گريه مرا گرفت. زنم پرسيد: چرا گريه ميکني؟! بايد خوشحال باشي! گفتم داستان از اين قرار است و اين گريهي شوق است که چگونه آقا اباالفضل عليهالسلام مرا مورد عنايت قرار داده و واسطه شدند و خداوند بچهي مرا شفا داد.
[ صفحه 562]
|