اي علمدار کربلا عباس
دست من، دامن تو يا عباس
درد دل دارم و، ندارم کس
جز تو بر درد دل دوا عباس
هر دري را زدم، مرا راندند
تو مران از درت مرا عباس
همه گويند کاشف الکربي
طاقتم طاق شد بيا عباس
از جفاي ستمگران زمان
شد ز تن دست تو جدا عباس
گر چه در تن تو را نباشد دست
دست گير از من گدا عباس
وعدهي آب دادي اما شد
نقش بر آب وعدهها عباس
با چه رو سوي کودکان رفتي
دست خالي به خيمهها عباس؟!
آفرين بر تو چون تو را زهرا
يا بني کند صدا عباس
داستان ارادتت به حسين عليهالسلام
در جهان شد جهاننما عباس
بر سر کشتهات حسين عليهالسلام فرمود
شد ز غم پشت من دو تا عباس
هرگز از خاطر (سعيد) نرفت
بانگ أدرک أخاک يا عباس
|