حجةالاسلام والمسلمين آقاي سيد حسين موسوي مازندراني از علماي حوزهي علميهي قم نوشتهاند:
داستان توسل اين جانب سيد حسين موسوي و پدر و مادرم، براي استشفاي
[ صفحه 449]
اخوي جانبازم به نام سيد جلال موسوي، در سال 1364 شمسي به حضرت علي بن موسي الرضا عليهالسلام و حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام از اين قرار بوده است: ايشان در جنگ تحميلي، زمان عمليات بدر 17 / 1 / 1364 به سختي مجروح شدند، به طوري که مدتي بيهوش شده، و بيناييش را از دست داده بود و قادر به حرف زدن و راه رفتن هم نبود. پدرم در محل خودمان (بابلسر مازندران) ايام دههي عاشورا اطعام ميکنند. به پدر و مادرم تلفن کردم و گفتم: به آقا ابوالفضل العباس عليهالسلام متوسل شويد. خود بنده نيز به امام رؤوف و مهربان حضرت علي بن موسي الرضا - عليه آلاف التحية و الثناء - و حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام توسل جستم.
پس از توسل، دکتر گفت: ايشان بايد تحت عمل جراحي قرار بگيرد و براي اين کار امضا هم از ما گرفت تا اگر خداي نکرده حادثهاي رخ داد مسئوليتي نداشته باشد، و اضافه کرد که، بايد اول مغز سر وي جراحي بشود و ممکن است در زير عمل بميرد. ولي در اثر توسلات، عمل جراحي با موفقيت انجام شد و او به هوش آمد. پس از آن چشمش را جراحي کردند و در پي آن نيز، جراحيهاي پا و دست و غيره انجام گرفت، و خلاصه 12 عمل جراحي در بدن اين سيد بزرگوار به عمل آمد که همهي آنها با موفقيت انجام شد.
اطبا متفقا گفته بودند که وي تا سه سال از ازدواج ممنوع ميباشد، ولي او ازدواج کرد و صاحب فرزند نيز شد! ما همهي اين موفقيتها را از کرامت امام رضا عليهالسلام و عموي بزرگوارش، حضرت باب الحوائج قمر بنيهاشم عليهالسلام، ميدانيم. نذري هم براي آن دو بزرگوار کرده بوديم که انجام گرفت.
|