حجةالاسلام والمسلمين، نويسنده‏ي توانا، جناب آقاي حاج شيخ محمدمهدي تاج لنگرودي واعظ، صاحب تأليفات کثيره از تهران، فرمودند: [ صفحه 445] مرحوم حاج شيخ ابراهيم معراجي، فارغ‏التحصيل حوزه‏ي علميه‏ي نجف، که بعد از فراغت از تحصيلات در يکي از شهرهاي گيلان (لنگرود) منبر مي‏رفت و از خدمتگزاران صديق اهل‏بيت اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - بود، کرامت زير را از حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام نقل کرد. وي گفت: زماني که ما در نجف بوديم، جرياني از کرامت و عنايت حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام شهرت يافت که قرائن، حاکي از صدق آن بود، و آن اينکه در کربلاي معلي، زني بود که از حاصل عمرش فقط يک جوان داشت و بس. اتفاقا آن پسر بيمار شده و بيماري وي به طول انجاميد و هر گونه مداوا که تجويز مي‏کردند درباره‏ي وي انجام دادند ولي فايده‏اي نداشت. روزي از روزها در اثر شدت بيماري، جوانک در حال احتضار قرار گرفت و همسايگان به عنوان کمک دور بسترش را گرفتند تا تشريفات هنگام احتضار را انجام بدهند. در اين بين، ناگاه مادرش چادر به سر کرده و سريع از منزل بيرون رفت. پس از بررسي و پيگيري، معلوم شد وي خود را به حرم حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام رسانيده است تا شفاي فرزندش را از حضرت بخواهد. طولي نکشيد که ديدند جوانک عطسه‏اي زد و نشست. کساني که پاي وي را رو به قبله کشانده انتظاري جز مرگ او را نداشتند، با شگفتي گفتند: شما در حال احتضار و بيهوشي بودي، چه شد که ناگهان بهبودي يافتي؟! جوان در جواب گفت: اول، مادرم را از حرم حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس عليه‏السلام بياوريد، آنگاه جريان را شرح خواهيم داد. مردم به حرم مطهر حضرت رفتند. ديدند مادر فرياد مي‏کشد و سر به ضريح مي‏کوبد و «يا باب الحوائج» مي‏گويد و شفاي بيمارش را مي‏خواهد. به وي مژده دادند که، فرزندت خوب شده است. او در جواب گفت: شما مي‏خواهيد مرا از حضرت عباس عليه‏السلام جدا کنيد، به خدا قسم تا شفاي پسر بيمارم را از حضرت نگيرم از حرم خارج نمي‏شوم. هر چه اصرار مي‏کردند، او همچنان در موضعگيري خود پافشاري داشت. لذا چاره‏اي انديشيدند، و آن اينکه، جريان را با يکي از علماي بزرگ کربلا که در حرم مشرف بود در ميان گذاشتند و از وي استمداد کردند. عالم و مجتهد بزرگوار مزبور، مادر را از سلامتي و شفاي جوان مطمئن ساخت و او از حرم خارج گرديد و به منزل رفت و در [ صفحه 446] آنجا فرزند بهبود يافته‏اش را در بغل گرفت و خيلي با هم گريستند. سپس جوانک، جريان شفاي خود را اينگونه تعريف کرد: من در آستانه‏ي مرگ قرار گرفته بودم. ناگهان حضرات خمسه‏ي طيبه را ديدم و در کنارشان جواني را مشاهده کردم که از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم خواهش مي‏کرد که روحم قبض نشود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به وي فرمود: عباسم، هنگام مرگ اين جوان فرارسيده است. حضرت عباس عليه‏السلام به ايشان عرض کرد: مادر اين جوان، آنچنان در حرم من گريه و شيون به راه انداخته و با ناله‏هاي خويش مردم را دور خود جمع کرده که مردم همگي انتظار شفاي اين جوان را دارند، اينک يا دستور بفرماييد که روح بيمار قبض نشود و يا اجازه بفرماييد نام باب الحوائج از من برداشته شود. لذا حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم شفايم را از خداوند متعال طلب کرد و قابض الأرواح (عزرائيل) برگشت. شايان ذکر است که مرحوم حاج سيد احمد مصطفوي قمي، نماينده‏ي مرحوم آيت‏الله العظمي آقاي بروجردي «قدس سره»، براي حقير نقل مي‏کرد که خودم در کربلا مردي را ديدم که مردم با دست به وي اشاره مي‏کردند و مي‏گفتند: اين همان جواني است که از کرامت حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام بهره‏مند گرديد و از مرگ حتمي نجات يافت. اللهم ارزقنا زيارة مرقده في الدنيا و شفاعته في الآخرة.