حجةالاسلام والمسلمين حاج سيد حسن ابطحي، در کتاب «ملاقات با امام زمان عليه‏السلام» (ج 2، ص 254) آورده است: بدون ترديد حضرت بقيةالله - روحي فداه - در مجالس عزاي حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام حاضر مي‏شوند، زيرا آن حضرت خود را صاحب عزا مي‏دانند. به خصوص، اگر مجلس را افراد متقي و با اخلاص ترتيب داده باشند و باز بالأخص اگر در امکنه‏ي متبرکه تشکيل شود و يا روضه‏اي خوانده شود که مورد علاقه‏ي آن حضرت باشد. مثلا غالبا در مجالسي که روضه‏ي حضرت ابوالفضل عليه‏السلام خوانده مي‏شود آن حضرت نظر لطفي به آن مجلس دارند. يکي از دوستان، که راضي نيست اسمش را در کتاب ببرم، مي‏گفت: در سال 1363 شمسي به مکه‏ي معظمه مشرف بودم. روحاني کاروان، که مرد خوبي بود، سه شب قبل از آنکه به عرفات برويم، در عالم رؤيا حضرت ولي عصر عليه‏السلام را ديده بود و آن حضرت به او فرموده بودند که در روز عرفه، روضه‏ي حضرت ابوالفضل عليه‏السلام را بخوان که من هم مي‏آيم. بعد از ظهر عرفه، در بين دعاي عرفه، روحاني کاروان مشغول روضه‏ي حضرت ابوالفضل عليه‏السلام شد. همه‏ي اهل کاروان به طور ناگهاني ديدند که مردي بسيار نوراني با لباس احرام در وسط جمعيت نشسته و براي مصائب حضرت اباالفضل العباس عليه‏السلام شديدا گريه مي‏کند. افراد کاروان کم‏کم مي‏خواستند متوجه او شوند، به خصوص بعد از آنکه روحاني کاروان گفت که من چند شب قبل خواب ديدم که حضرت بقيةالله - روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - به من فرمودند که روز عرفه، روضه‏ي حضرت اباالفضل عليه‏السلام را بخوان، من هم مي‏آيم. [ صفحه 406] آن مرد ناشناس متوجه شد که بعضي به او نگاه مي‏کنند، لذا آن حضرت از ميان جمعيت حرکت کردند و مي‏خواستند از در خيمه بيرون بروند. زن فلجي در کاروان ما بود، صدا زد آقا! حضرت برگشتند و به او نگاه کردند. او اشاره به پايش کرد، يعني پاهاي من فلج است. حضرت ولي عصر عليه‏السلام با اشاره به او فهماندند خوب مي‏شود و از در خيمه بيرون رفتند. زن فلج همان ساعت کسالتش برطرف شد و حتي تمام اعمال حجش را از قبيل طواف حج و سعي بين صفا و مروه و طواف نساء را خودش بدون آنکه کسي کمکش کند انجام داد. در اينجا مناسب است که منتظران حضرت ولي عصر «عجل الله تعالي فرجه الشريف» اين سروده را زمزمه کنند: چه خوش باشد که بعد از انتظاري‏ به اميدي رسند اميدواران‏ جمال الله شود از غيب طالع‏ پديدار آيد اندر بزم ياران‏ همي گويد منم آدم منم نوح‏ خليل داورم قربان جانان‏ منم موسي منم عيسي بن مريم‏ منم پيغمبر آخر زمانان‏ تو موسي‏وار شمشير خدايي‏ بکش وآنگه بکش فرعون و هامان‏ تو اي عدل خدا کن دادخواهي‏ ز جا خيز اي پناه بي‏پناهان‏ برون کن زآستين دست خدا را به خونخواهي و از خون نياکان‏ قدم در کربلا بگذار و بستان‏ سر پر خون ز دست نيزه‏داران‏ تو اي دست خدا ز شست قدرت‏ بکش تير از گلوي شيرخواران‏ خبر داري که از سم ستوران‏ دگر جسمي نماند از اسب سواران‏ شنيدستي چنان دست خدا را جدا کردند از تن ساربانان‏ اثر طبع مرحوم آيت‏الله ارباب قمي