حجةالاسلام والمسلمين آقاي سيد محمدعلي جزايري آل غفور، امام جماعت مسجد امام حسن عسکري عليه‏السلام معروف به مسجد امام عليه‏السلام واقع در قم، از علماي متقي و مدرسين حوزه‏ي علميه‏ي قم مي‏باشند که لطف کرده و کرامت زير را در اختيار ما قرار داده‏اند: در سال‏هايي که نجف اشرف مشرف بودم، معمولا در ايام زيارتي مخصوص امام حسين عليه‏السلام - مثل ماه رجب و نيمه‏ي شعبان و اربعين و عرفه و عاشورا - همراه طلبه‏ها از نجف پياده به کربلا مشرف مي‏شديم. فاصله‏ي نجف تا کربلا حدود 16 فرسخ مي‏شود. براي زيارت عرفه در 9 ذيحجه‏ي 1384 ه ق بنا بود با چند نفر از فاميل و دوستان، پياده به کربلا مشرف شويم، ولي چند روز قبل از آن مريض شدم و نتوانستم بروم. رفقا هم از پياده رفتن منصرف شدند و با ماشين رفتند. عصر روز عرفه بود و من تب شديدي داشتم. گويا بين خواب و بيداري، کسي گفت: حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام به عيادت شما مي‏آيد. خيلي خوشحال شدم و خودم را آماده نمودم، ولي گفت که حضرت امير نيابتا حضرت عباس عليه‏السلام را فرستادند. طولي نکشيد که ديدم يک نفر اسب‏سوار نوراني، داراي صورتي بسيار زيبا و خوش منظر، که صباحت وجه و نورانيت او اصلا قابل توصيف نيست و واقعا قمر و ماه بني‏هاشم بود، در کنارم ايستاده است. از سر لطف و مرحمت به من نگاه نموده و جوياي حال من شدند. توقع داشتم دستم را بگيرد و مرا که نمي‏توانم از جا بلند شوم بلند نمايد، ولي خبري نشد. تنها قدري نگاه نمودند و رفتند. از عالم خواب و بيداري بيرون آمده ديدم که در اطاق خوابيده‏ام و کسي در کنارم نيست. اول فکر کردم شايد خوب نشوم، چون دستم را نگرفت. بعد متوجه شدم که در عالم واقع نيز بر طبق ظاهر عمل مي‏کنند و حضرت ابوالفضل عليه‏السلام دست ندارد. لذا شروع به گريستن کردم. مادر بچه‏ها پرسيد چرا گريه مي‏کني؟! [ صفحه 389] گفتم: خوابي ديده‏ام و ظاهرا خوب مي‏شوم. اگر تا فردا خوب شدم و تب قطع شد نقل مي‏کنم. هر چه اصرار کرد، نگفتم. بعد بحمدالله همان وقت عرق صحت عارض شد و کاملا تب برطرف گشت و من سر حال شدم و از جا برخاستم و خودم راه افتادم؛ با اينکه قبلا دستم را از شدت ضعف به ديوار مي‏گرفتم و راه مي‏رفتم. بعدا معلوم شد در همان وقت يکي از رفقا که با ماشين به کربلا رفته بود، و نخست بنا بود با هم پياده به کربلا برويم، در حرم حضرت ابوالفضل عليه‏السلام شفاي مرا از ايشان خواسته بوده است.