مداح اهل‏بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام در قم، جناب آقاي حاج حسن کوچک‏زاده‏ي قناد نقل مي‏کند: تقريبا 20 سال قبل براي زيارت عتبات عاليات به کربلا مشرف شدم. پس از زيارت امام حسين عليه‏السلام براي زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام رفتم. وقتي که از درب قبله وارد حرم مطهر حضرت شدم، ديدم کنار ضريح مطهر جمعيت زيادي ايستاده‏اند. رفتم به طرف ضريح مطهر ببينم چه خبر است؟ وقتي به ضريح مطهر نزديک شدم، ديدم تمام مردم به نقطه‏اي توجه دارند که خانمي زائر همراه دختر 14 يا 15 ساله‏ي خويش ايستاده و به نحوي با حضرت ابوالفضل عليه‏السلام گفتگو مي‏کند که توجه تمام زائرين را به خود جلب کرده است و مردم از زيارت بازمانده‏اند و اين منظره را تماشا مي‏کنند. بنده از يک زن کربلايي پرسيدم اين زن به زبان عربي به آقا چه عرضه مي‏دارد؟ در جواب گفتند که مي‏گويد: آقاجان، من بيمارستان‏ها رفته‏ام، بلد بودم باز بروم، تنها کسي که مي‏تواند اين دختر مرا شفا بدهد شما هستيد؛ لذا من از اين حرم بابرکت شما بيرون نمي‏روم. دخترم را شفا بدهيد وگرنه وي را همين جا مي‏گذارم و مي‏روم. به زن کربلايي گفتم: به آن مادر بگو دخترش را به زمين بنشاند، او که سر پا نمي‏تواند بايستد. او گفت: «الساعة يفکه». گفتم: يعني چه؟ گفت: الآن خود آقا، [ صفحه 385] بازش مي‏کند! ناگفته نماند که برادرش هم در گوشه‏اي با حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام گفتگو مي‏کرد، ولي ما متوجه وي نبوديم. باري، طولي نکشيد که يکدفعه از جا بلند شد و به مادرش گفت: «يمه طوفي اختي». يعني، مادر خواهرم را طواف بده، ناگهان توجهم به دختر جلب شد و ديدم وي که قبلا آن همه ارتعاش و ناراحتي در دهن داشت، حال از آن حال ارتعاش بيرون آمده است و برادرش زير بغلهايش را گرفته هي او را طواف مي‏دهد و خطاب به حضرت ابوالفضل عليه‏السلام مي‏گويد: يا أبافاضل أشکرک ممنونين مرحبا بکم يا أبافاضل! سپس آن جوان به بازار رفته و چند کيلو نقل گرفت و آمد به ضريح مطهر پاشيد و در حالي که مردم هلهله مي‏کردند و او و مادرش زير بغل خواهر را گرفته بودند و مدام تشکر مي‏کردند از حرم مطهر خارج شدند. اين کرامت باعظمت را، که دختري مريض را به ضريح مطهر بسته بودند و او شفا گرفت، من به چشم خود ديدم. شب 11 شعبان المعظم 1414 ه ق.