آقاي تبرائي افزوده‏اند: اما مطلب دوم، که در روز 11 فروردين ماه سال 1372 برايم اتفاق افتاد، بسيار جالب بود و در اين مرحله عينا معجزه‏ي بني‏هاشم عليه‏السلام را با چشم خود ديدم. در ساعت 5 بعد از ظهر مزبور از مسافرت، به قم برگشتيم. همه‏ي اعضاي خانواده، جز پسر بزرگم، همراه من بودند. وقتي به درب منزل رسيديم، ديديم در بسته است و لذا به منزل پدر عيالم رفتيم. آنها اصرار کردند شام را بايد اينجا بمانيد و ما هم قبول کرديم. اما بعد از صرف شام، يک مرتبه به قلبم الهام شد که زود به منزل مراجعه کنيد. از جا برخاستم و همراه خانواده، به اتفاق، آمديم به منزل. وقتي درب حياط را باز کردم، ديدم درب داخل ساختمان باز است و همه‏ي برق‏ها روشن مي‏باشد. به همسرم گفتم: مواظب بچه‏ها باش که دزد داخل منزل است. خلاصه، پس از آماده شدن، وارد ساختمان شدم که ديدم دزد از داخل به بيرون پريد. ناگهان فرياد زدم يا «اباالفضل»، که ديدم دزد سر جايش خشکش زد و بلافاصله تسليم [ صفحه 368] شد و او را به آگاهي تحويل دادم. بعدا معلوم شد وي تا پيش از سرقت از خانه‏ي ما، پنجاه فقره دزدي داشته و هيچ جا جز در منزل ما، گير نيفتاده است، که اين هم از الطاف الهي و به برکت نام قمر بني‏هاشم عليه‏السلام بود. اين دو جريان را نوشتم که خوانندگان عزيز بدانند ما شيعيان مولا اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام هر چه داريم، خداوند به برکت خانواده‏ي نبوت و ولايت به ما عطا فرموده است و لذا بايد هميشه در تمام امور خدا را به ياري بطلبيم و از ائمه‏ي معصومين استمداد بجوييم.