باري، مولاي متقيان عليهالسلام به مدت 25 سال از حق مسلم خويش - خلافت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم - محروم ماند، تا اينکه خليفهي سوم به دست مردم کشته شد. سپس مردم با آن حضرت بيعت کرده و به خلافتش برگزيدند.
آن حضرت در طول دوران خلافت خود، که تقريبا چهار سال و نه ماه طول کشيد، روش و سيرهي رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را در پيش گرفت و حتي الامکان کوشيد که به بدعتها و انحرافات موجود پايان دهد. حضرت به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات وسيع اجتماعي - سياسي - فرهنگي پرداخت، و پيداست که اين اصلاحات با مطامع برخي از متنفذين سازش نداشت و لذا عدهاي از صحابه، که پيشاپيش آنها عايشه، طلحه، زبير و معاويه قرار داشتند، خون خليفهي سوم را دستاويز قرار داده، سر به مخالفت برداشتند و بناي شورش و آشوبگري را گذاشتند.
[ صفحه 28]
ذيلا توجه شما را به گفتاري روشنگر از مرحوم آيةالله علامهي طباطبايي، نويسندهي تفسيرالميزان، جلب ميکنيم:
خلافت علي عليهالسلام در اواخر سال سي و پنج هجري قمري شروع شد و تقريبا چهار سال و 9 ماه ادامه يافت. علي عليهالسلام در خلافت رويهي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را معمول ميداشت [1] و غالب تغييراتي را که در زمان خلافت پيشينيان پيدا شده بود، به حالت اولي برگردانيد و عمال نالايق را که زمام امور را در دست داشتند از کار بر کنار کرد [2] و در حقيقت يک نهضت انقلابي بود و گرفتاريهاي بسياري در برداشت.
علي عليهالسلام نخستين روز خلافت در سخنرانياي که براي مردم نمود چنين گفت: «آگاه باشيد گرفتارييي که شما مردم، هنگام بعثت پيغمبر خدا، داشتيد امروز دوباره به سوي شما برگشته و دامنگيرتان شده است. بايد درست زير و روي شويد و صاحبان فضيلت که عقب افتادهاند پيش افتند و آنان که بنا روا پيشي ميگرفتند عقب افتند (حق است و باطل، و هر کدام اهلي دارد؛ بايد از حق پيروي کرد). اگر باطل بسيار است چيز تازهاي نيست و اگر حق کم است گاهي کم نيز پيش ميافتد و اميد پيشرفت نيز هست.
البته کم اتفاق ميافتد که چيزي که پشت به انسان کند دوباره برگشته و روي نمايد» [3] .
علي عليهالسلام به حکومت انقلابي خود ادامه داد، و چنان که لازمهي طبيعت هر نهضت انقلابي است، عناصر مخالف که منافعشان به خطر ميافتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفت برافراشتند و به نام خونخواهي خليفهي سوم جنگهاي داخلي خونيني برپا کردند که تقريبا در تمام مدت خلافت علي عليهالسلام ادامه داشت. به نظر شيعه، مسببين اين جنگهاي داخلي جز منافع شخصي منظوري نداشتند و خونخواهي خليفهي سوم دستاويز عوام فريبانهاي بيش نبود و حتي سوء تفاهم نيز در کار نبود [4] .
[ صفحه 29]
سبب جنگ اول، که جنگ جمل ناميده ميشود، غائلهي اختلاف طبقاتي بود که از زمان خليفهي دوم در تقسيم مختلف بيتالمال پيدا شده بود. علي عليهالسلام پس از آنکه به خلافت شناخته شد مالي در ميان مردم بالسويه قسمت فرمود [5] ، چنان که سيرت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز همان گونه بود و اين روش، زبير و طلحه را سخت برآشفت و [در نتيجه] بناي تمرد را گذاشتند و به نام زيارت کعبه از مدينه به مکه رفتند و عايشه را، که در مکه بود و با علي عليهالسلام ميانهي خوبي نداشت، با خود همراه ساخته به نام خونخواهي خليفهي سوم نهضت و جنگ خونين جمل را بر پا کردند. [6] .
با اينکه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفهي سوم در مدينه بودند و از وي دفاع نکردند [7] و پس از کشته شدن وي [نيز] اولين کسي بودند که از طرف خود و مهاجرين با علي عليهالسلام بيعت کردند [8] و همچنين امالمؤمنين عايشه خود از کساني بود که مردم را به قتل خليفهي سوم تحريض ميکرد [9] و براي اولين بار که قتل خليفهي سوم را شنيد
[ صفحه 30]
به وي دشنام داد و اظهار مسرت نمود! اساسا مسببين اصلي قتل خليفه، صحابه بودند که از مدينه به اطراف نامهها نوشته مردم را بر خليفه ميشورانيدند.
سبب جنگ دوم، که جنگ صفين ناميده ميشود و يک سال و نيم طول کشيد، طمعي بود که معاويه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهي خليفهي سوم اين جنگ را برپا کرد و بيشتر از صد هزار خون ناحق را ريخت و البته معاويه در اين جنگ حمله ميکرد، نه دفاع؛ زيرا خونخواهي هرگز به شکل دفاع صورت نميگيرد.
عنوان اين جنگ، خونخواهي خليفهي سوم بود؛ با اينکه خود خليفهي سوم در آخرين روزهاي زندگي خود براي دفع آشوب از معاويه استمداد نمود، وي با لشگري از شام به سوي مدينه حرکت نموده آنقدر عمدا در راه توقف کرد تا خليفه را کشتند، آنگاه به شام برگشته به خونخواهي خليفه قيام کرد! [10] .
و همچنين پس از آنکه علي عليهالسلام شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه کرد ديگر خون خليفهي سوم را فراموش کرده قتلهي خليفه را تعقيب نکرد.
پس از جنگ صفين، جنگ نهروان در گرفت. در اين جنگ جمعي از مردم که در ميانشان صحابي نيز يافت ميشد در اثر تحريکات معاويه در جنگ صفين بر علي عليهالسلام شوريدند و در بلاد اسلامي به آشوبگري پرداخته هر جا از طرفداران علي عليهالسلام مييافتند ميکشتند، حتي شکم زنان آبستن را پاره کرده جنينها را بيرون آورده سر ميبريدند [11] .
علي عليهالسلام اين غائله را نيز خوابانيد، ولي پس از چندي در مسجد کوفه در سر نماز به دست برخي از اين خوارج شهيد شد.
مرحوم طباطبايي، سپس تحت عنوان «بهرهاي که شيعه از خلافت پنج سالهي علي عليهالسلام برداشت» ميافزايد:
علي عليهالسلام در خلافت چهار سال و نه ماههي خود، اگر چه نتوانست اوضاع در هم
[ صفحه 31]
ريختهي اسلامي را کاملا به حال اولي که داشت برگرداند، ولي از سه جهت عمده موفقيت حاصل کرد:
1. به واسطهي سيرت عادلهي خود، قيافهي جذاب سيرت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را به مردم - خاصه به نسل جديد - نشان داد. وي در برابر شوکت کسرايي و قيصري معاويه، در زي فقرا و مانند يکي از بينواترين مردم زندگي ميکرد. وي هرگز دوستان و خويشاوندان و خاندان خود را بر ديگران مقدم نداشت و توانگري را به گدايي و نيرومندي را به ناتواني ترجيح نداد.
2. با آن همه گرفتاريهاي طاقتفرسا و سرگرم کننده، ذخاير گرانبهايي از معارف الهيه و علوم حقهي اسلامي را ميان مردم به يادگار گذاشت.
مخالفين علي عليهالسلام ميگويند: وي مرد شجاعت بود، نه مرد سياست! زيرا او ميتوانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالفت موقتا از در آشتي و صفا درآمده آنان را، با مداهنه، راضي و خشنود نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحکيم کند، سپس به قلع و قمعشان بپردازد.
ولي اينان اين نکته را ناديده گرفتهاند که خلافت علي يک نهضت انقلابي بود و نهضتهاي انقلابي بايد از مداهنه و صورت سازي دور باشد. مشابه اين وضع، در زمان بعثت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز پيش آمد و کفار و مشرکين بارها به آن حضرت پيشنهاد سازش دادند و اينکه آن حضرت به خدايانشان متعرض نشود ايشان نيز کاري با دعوت وي نداشته باشند؛ ولي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نپذيرفت، با اينکه ميتوانست در آن روزهاي سخت، مداهنه و سازش کرده موقعيت خود را تحکيم نمايد، سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند. اساسا دعوت اسلامي هرگز اجازه نميدهد که در راه زنده کردن حقي، حق ديگري کشته شود يا باطلي را باطل ديگري رفع نمايند و آيات زيادي در قرآن کريم در اين باره موجود است [12] .
[ صفحه 32]
گذشته از اينکه مخالفين علي عليهالسلام در راه پيروزي و رسيدن به هدف خود از هيچ جرم و جنايت و نقض قوانين صريح اسلام (بدون استثناء) فرو گذاري نميکردند و هر لکه را به نام اينکه صحابي هستند و مجتهدند! ميشستند، ولي علي عليهالسلام به قوانين اسلام پايبند بود.
از علي عليهالسلام در فنون متفرقهي عقلي و ديني و اجتماعي نزديک به يازده هزار کلمات قصار ضبط شده [13] و معارف اسلام را [14] در سخنرانيهاي خود با بليغترين لهجه و روانترين بيان ايراد نموده [است] [15] . وي دستور زبان عربي را وضع کرد و اساس ادبيات عربي را بنياد نهاد. [نيز] وي اول کسي است که در اسلام که در فلسفهي الهي غور کرده [16] به سبک استدلال آزاد و برهان منطقي سخن گفت و مسائلي را که تا آن روز در ميان فلاسفهي جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده ودر اين باب به حدي عنايت به خرج ميداد که در بحبوحهي جنگها به بحث علمي ميپرداخت [17] .
3. گروه انبوهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت کرد [18] که در ميان ايشان جمعي از زهاد و اهل معرفت، مانند اويس قرني و کميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد حجري، وجود دارند که در ميان عرفاي اسلامي مصادر عرفان شناخته شدهاند و عدهاي [از آنها نيز] مصادر اوليهي علم فقه و کلام و تفسير و قرائت و غير آنها ميباشند (پايان گفتار مرحوم علامهي طباطبايي). [19] .
[ صفحه 33]
|