2. هيئت حضرت ابوالفضل عليهالسلام در مسجد بالاي سر حضرت معصومه عليهاالسلام در ايام محرم الحرام و شبهاي جمعه و شهادت امام موسيکاظم عليهالسلام عزاداري به پا ميکند. تقريبا 32 سال قبل در يکي از شبهاي جمعه مشغول سينهزني بوديم که يکدفعه ديدم حاج آقا تقي کمالي، که در بقعهي آقاي فخر نشسته بود، مرا صدا زد و گفت: «فلاني، اين آقا که آمده و اينجا نشسته حاجتي دارد. يکي از خدام به ايشان گفته است برويد به هيئت حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام متوسل بشويد. شما هم برايش دعا کنيد که تا حاجتش برآورده شود. ضمنا ايشان به من گفت اگر حاجتم برآورده شد چه چيز براي حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بدهم، بنده گفتم هيچ لازم نيست. فقط ميتوانيد يک توپ پارچهي سياه بگيريد تا از آن براي سينهزنهاي هيئت پيراهن تهيه شود.
بعد از يک هفته، شب جمعه آن آقا با يک توپ پارچهي سياه به هيئت آمد و مبلغ يکصد و پنجاه تومان هم براي دوخت پيراهنها پول داد. بنده گفتم: قضيهي شما چه بوده است؟ او گفت:
من رئيس دفتر دارايي کل کشور در تهران بودم. مدت دو سال ما را از کار برکنار ساختند. به هر مقامي متوسل شدم کاري صورت داده نشد. يکي از رفقا فرمودند برويد قم، حرم آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم، توسل بجوييد. براي توسل به قم آمدم، يکي از خدام حرم شما را معرفي کردند و من نزد شما آمدم و شما در حين توسل برايم دعا کرديد.
شب به تهران رفتم. صبح شنبه نامهرسان نامه آورد که رئيس اداره شما را ميخواهد. رفتم. او گفت: من ديشب براي يافتن شما در پرس و جو بودم و آدرس شما را گرفتم. اينک شما با تمام قدرت برويد سر کارتان، حقوق دو سال شما را هم گفتهام به مرور بپردازند. من فرداي آن روز سر کارم رفتم و تمام آشناها و نيز دستاندرکاران تعجب کردند. آبدارچي اداره، چاي برايم آورد. يکدفعه من گريهام گرفت. گفتند: گريه ديگر براي چيست؟ گفتم: بلي، من در حل مشکلم از همه جا قطع اميد کردم و به قم، حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام رفتم و از طريق هيئت حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام به آن حضرت توسل جستم و عقدهي کارم حل شد.
لذا اين هفته رفتم بازار، پارچهي مقرر را گرفتم و براي هيئت حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام آوردم.
[ صفحه 340]
|