متصدي هيئت حضرت ابوالفضل عليه‏السلام در مسجد بالاي سر حضرت معصومه عليهاالسلام، جناب آقاي حاج فضل‏الله ناظري، در تاريخ 19 جمادي‏الأول سال 1414 ه ق براي مؤلف اين کتاب چند جريان نقل کردند که ذيلا مي‏خوانيد: 1. تقريبا 37 سال قبل بود که همراه هيئت محترم حضرت ابوالفضل عليه‏السلام طبق سنوات سابق روز نهم محرم الحرام از آستانه‏ي مقدسه‏ي حضرت معصومه عليهاالسلام به سمت حرم مطهر شاهزاده حمزه عليه‏السلام، برادر بزرگوار حضرت معصومه عليهاالسلام، حرکت کرديم. وقتي که مي‏خواستيم وارد صحن مطهر امامزاده حمزه بشويم، ديديم در راهرو صحن مطهر بچه‏اي تقريبا 12 ساله‏ي فلج را خوابانده و پدر و مادر و برادران او اين طرف و آن طرف راهرو ايستاده و اشک مي‏ريزند. منظره را که ديدم اشک از چشم من جاري شد. وارد صحن مطهر شديم و من بالاي منبر رفته و نوحه‏خواني کردم و مردم بر سر و سينه زدند. سپس حضرت حجةالاسلام، خطيب ارجمند، جناب آقاي حاج سيد ابوالفضل يثربي براي گفتن فضايل و مناقب حضرت به منبر رفتند. پس از صحبت و توسل، گفتم: جناب آقاي يثربي، ما امروز بايد شفاي اين کودک فلج را بگيريم و نوکريمان را ثابت کنيم. پس از منبر ايشان، هيئت عزادار به طرف حرم حضرت معصومه عليهاالسلام حرکت کرد تا به بي‏بي عرض تسليت گفته و توسل جويد. در حرم مطهر مشغول دعا کردن بودم و حضرت آيت‏الله العظمي آقاي نجفي مرعشي «قدس سره» هم به درب ايوان طلايي تکيه کرده و اشک مي‏ريختند، که يک دفعه يکي از افراد شاهزاده حمزه عليه‏السلام جلوي ايوان طلا آمد و بنده را صدا کرد و گفت: آقا فضل‏الله، شما کارتان را امروز کرديد! يکدفعه، آيت‏الله مرعشي «قدس سره» متوجه جريان شده و فرمودند: چه شده است؟! خدمتشان عرض کرديم که بچه‏ي فلج در حرم حضرت حمزه عليه‏السلام شفا يافته و تمام لباسهايش را از باب تبرک بردند. آقا، دوباره گريه‏ي طولاني نموده و سپس دست به جيب کرده مبلغ پانصد تومان به بنده دادند و فرمودند: فلاني شما همه ساله همين روز بفرستيد اين مبلغ را به نام حضرت ابوالفضل عليه‏السلام از ما بگيريد. [ صفحه 339]