5. آقاي حاج يوسف حارس، که مردي اديب است و کتابخانهي مهم خود را به مکتبهي اميرالمؤمنين عليهالسلام در نجف اهدا نموده و فعلا مسئول آن کتابخانه ميباشد، اين قضيه را برايم نقل کرد:
ايشان رفيقي دارد به نام عاد، فرزند عبدالعباس آل مزهر، که وکيل پايه يک دادگستري در بغداد است و پدرانش از شيوخ مهم فرات الأوسط ميباشند و در استقلال عراق نقش مهمي داشتهاند. اين آقاي عاد چشم راستش نابينا شد و به اطباي بغداد مراجعه کرد. چون خللي در شبکهي داخل چشم بود او را مأيوس نمودند. براي معالجه عازم لندن گرديد.
آنجا به او گفتند احتمال شفا و معالجه 5 درصد است و ما هيچ تعهدي براي معالجه به شما نميدهيم، اگر حاضريد به مسئوليت خودتان اقدام به عمل نموده و ورقه را امضا کنيد، او امضا کرد. شبي که صبح آن بنا بود عمل انجام شود، از روي تخت بيمارستان، به حضرت ابيالفضل عليهالسلام متوسل شده و بنا به رسم و عادت جاري، 5 عدد گوسفند هم براي حضرت عباس عليهالسلام نذر کرد و با حالت اضطراب به خواب رفت.
در عالم رؤيا، به محضر حضرت اباالفضل عليهالسلام شرفياب شد، به وي فرمودند:
- نگران نباش، چشمت خوب ميشود و من گوسفند نميخواهم، فقط چيزي که از تو ميخواهم اين است که پس از بازگشت به بغداد، از خانهات به کربلا ميروي؛ به قصد زيارت حضرت سيدالشهداء عليهالسلام به نيابت من، و چون به حرم مطهر رسيدي ميگويي: آقا، اباعبدالله، مرا حضرت اباالفضل فرستاده که شما را از طرف ايشان زيارت نمايم.
عمل جراحي انجام شد. روز بعد وقتي که پروفسور جراح، که چشم او را عمل نموده بود، چشم او را باز نمود و فهميد که چشمش خيلي خوب عمل شده، خوشحال شد و با تعجب گفت: چشمت خيلي خوب است! مريض قصهي خواب خود را براي او نقل کرد. دکتر متحير ماند و بر تعجبش افزوده گرديد.
اين مختصري بود از کرامات حضرت اباالفضل، باب الحوائج عليهالسلام، اميد است خدمات شما مورد قبول درگاهش گردد. سيد محمدعلي ميلاني غرهي رجب 1414
[ صفحه 332]
هجري قمري. [1] .
|