آن علمدار ار نبد در کارزار بهر آبي از صغيري شرمسار آن علمدار ار دو دستش شد قلم‏ از خجالت رو نکرد اندر حرم‏ آن علمدار شه خير الأنام‏ کشته شد، ليکن نبودي تشنه کام‏ در لب نهر اين علمدار حسين‏ داد جان، لب تشنه، از تيغ و سنين‏ آن علمدار رسول کبريا نعش پاکش کرد طيران در هوا اين علمدار عزيز ذوالجلال‏ نعشش از سم فرس شد پايمال‏ [ صفحه 264]