در پيش تو، اي ساقي سرمست، نشستم
افتادي و، من هم به تو پابست نشستم
ديدم به لب علقمه، يک صحنهي گلگون
آراسته از سرو قدت هست، نشستم
تا اينکه تو را خوب در آغوش بگيرم
در پيش تو اي عاشق بيدست نشستم
دشمن به من عرشنشين، خنده همي کرد
کز شوق تو، بر فرش چنين پست نشستم
لرزيد مرا پاي، چو ديدم که سرشگست
با خون لب خشک تو پيوست، نشستم
در فرق تو ديدم اثر ضرب عمودي
دستم ز تأسف، زده بر دست، نشستم
من خسته و بيتاب و، حرم منتظر آب
زآن تير که بر چشم تو بنشست، نشستم
من داغ علي ديدم و، از پا نفتادم
پشت من ازين داغ تو بشکست، نشستم
نوميد نگردد، کسي از درگه عباس
اينجا که (حسان) باب مراد است، نشستم
[ صفحه 238]
|