چون مرکز فرماندهي سپاهي به عهده‏ي شخص پرچمدار است و تا زماني که پرچم در اهتزاز قرار دارد، انبوه لشگر دلگرم و بدون هراس و ترس به سر مي‏برند؛ لذا پرچمدار بايد فردي رشيد، دلاور، فداکار، جسور و قدرتمند باشد و از شوکت و حمله‏ي دشمن نهراسد. چه اينکه سقوط و سرنگون شدن پرچمدار مايه‏ي شکست لشگر است، لذا [ صفحه 188] پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ بدر پرچم را به دست شجاعترين فرزندان اسلام، حمزه سيدالشهداء سلام الله عليه، داد و بعد از شهادت آن بزرگوار نيز به دست تواناي اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام، که واجد تمام شرايط بود، سپرد. در جنگ خيبر ابتدا پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم پرچم را به دست دو نفر که صلاحيت نداشتند سپرد تا ماهيتشان در کوره‏ي آزمون سخت نبرد بر مسلمين معلوم گردد؛ و چون مغلوب و کله خورده از ميدان جنگ برگشتند، آنگاه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: فردا پرچم را به دست کسي مي‏دهم که خدا و رسول خدا را دوست مي‏دارد و خدا و رسول خدا نيز او را دوست مي‏دارند، و چون بر دشمن حمله برد فرار نکند و بدون فتح و پيروزي بازنگردد و خداوند فتح خيبر را به دست تواناي او قرار داده است. مهاجرين و انصار در آن شب آرزو مي‏کردند که آن پرچم فردا در دست آنان قرار گيرد. اما چون بامداد فرارسيد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: پسر عمم، علي عليه‏السلام، کجاست؟! گفتند: درد چشم چنان او را از پا درآورده است که قدرت حرکت ندارد! فرمان داد آن حضرت را حاضر کنند، و چون مولا آمد، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آب دهان مبارک بر چشمهاي آن بزرگوار ماليد و بلافاصله شفا يافت. آنگاه پرچم را بدو عنايت کرد و او چونان شيري غضبناک خود را به قلب سپاه دشمن زد. در آن ميان، چون در برابر مرحب، که با هزار دلاور مقابل بود، قرار گرفت اين رجز را خواند: أنا الذي سمتني امي حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورة و سپس چنان ضربتي بر سر او زد که تا دندانهايش را شکافت و در نتيجه مرحب نقش بر زمين شد و بعد شجاعان ديگر را به خاک هلاکت کشاند و ربيع و عنتر خيبري و صواب را چنان با ضربتي حيدري از پا درآورد که بينندگان را متحير ساخت. گاهي با يک ضربت چنان دشمن را به دو نيم تقسيم مي‏کرد که نيم پايين بدن وي لحظاتي چند مي‏ايستاد و سپس بر روي زمين مي‏افتاد. هنگامي هم که لشگر کفر را هزيمت داد و آنان به قلعه‏ي خيبر پناهنده شده و در قلعه‏ي قموص را بستند، آنها را تعقيب نموده و با دست يداللهي در قلعه‏ي خيبر را از جاي کند و آن را تا چهل ذراع به عقب سر پرتاب نمود، با اينکه چهل نفر نمي‏توانستند آن در را حرکت دهند. آنگاه در را بر روي دست گرفته و لشگر اسلام با تمام احشام و چهارپايانشان از روي آن در عبور کردند تا فتح کامل نصيب مسلمين [ صفحه 189] گرديد. فرزند برومند و دلاور رشيد اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام، حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام، اين سمت را از پدر بزرگوارش به ارث برده و در قيام عاشورا مقام پرچمداري از طرف سالار شهيدان امام حسين عليه‏السلام، به او محول بود. از معصومين عليهم‏السلام که بگذريم، در تاريخ پرچمداري فداکارتر و شجاعتر و دليرتر از او سراغ نداريم. پرچمدار کربلا، چنان ضرب دستي به دشمن نشان داد که تا دامنه‏ي قيامت نامش زنده و پابرجاست. وي، همچنانکه از اين پس روشن خواهد شد، پرچم حسيني را تا آخرين لحظه‏ي حيات حفظ کرد و در اين مدت آن را چنان پابرجا و استوار نگه داشت که دشمن را نيز به حيرت و تحسين افکند؛ و اين پرچمها و نشانه‏ها که در اول محرم هر سال، برافراشته مي‏شود و زينت‏بخش تکايا و حسينيه‏ها و خيابانها و رهگذرها و بالأخره اجتماعات جهان اسلام است، همه و همه، يادآور همان علمي است که قريب 1400 سال پيش در روز عاشورا حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام در اردوي حسيني عليه‏السلام برافراشت و در راه حفظ آن، دو دست خويش را فدا کرد. به راستي تنها او بود که در نهضت مقدس عاشورا و انقلاب خونين کربلا به سمت فرماندهي لشگر و پرچمداري انتخاب شد و چه خوب هم از عهده‏ي اين امر برآمده و نام خويش را تا دنيا دنياست زنده و پاينده نمود. [1] .

[1] استفاده شده از: کتاب شخصيت ابوالفضل عليه‏السلام، صفحه‏ي 46، اثر دانشمند بزرگوار آقاي عطايي خراساني.