نکته اول: واژه «صلب» که در اين حديث به کار گرفته شده را مي‏توانيم به دو صورت بخوانيم: 1. «صلب الايمان» 2. «صلب الايمان» نکته دوم: اين فراز از حديث مانند فرازهاي ديگر آن داراي معناهاي متعددي است که در اينجا به دو معني به طور فشرده اشاره و به شرح و تفسير آن مي‏پردازيم. معناي اول: صلابت ايمان در قلب حضرت عباس (سلام الله عليه) يعني عموي ما حضرت عباس ايماني مستحکم و استوار و باصلابت داشت. معناي دوم: حضرت عباس، صلابت و قوت و استحکام ايمان بود. نکته‏ي سوم: گرچه در اين حديث شريف دو معني بيان مي‏شود اما اين فراز از حديث شريف و هر فرازي ديگر از آن، داراي معناهاي متعدد و فراواني است و اين از آن جهت است که اين نويسنده بي‏مقدار بيش از اين نمي‏فهمد، وگرنه کلام امام معصوم (صلوات الله عليه) داراي هفتاد معني است. بنگريد اين حديث شريف که امام صادق (صلوات الله عليه) مي‏فرمايد: «أنتم أفقه الناس ما عرفتم معاني کلامنا، ان کلامنا لينصرف علي سبعين وجها»؛ [1] شما فقيه‏ترين (و داناترين) مردم هستيد مادامي که معناهاي کلام و احاديث ما را بشناسيد، همانا بازگشت کلام ما به هفتاد وجه است. [ صفحه 159] بنابراين سخنان اهل البيت (صلوات الله عليهم) هفتاد معني دارد. همان گونه که قرآن را هفتاد معني است، چرا که آن بزرگواران «نورالأنوار» بوده و کلامشان نور است که «کلامکم نور [2] » و درک و فهم حقيقت نور و مراتب آن در حيطه نبي مرسل و ملک مقرب و يا مؤمن ممتحن است چونان جناب سلمان، ابوحمزه ثمالي، يونس بن عبدالرحمن و... و دست اين حقير کوتاه و خرما بر نخيل، مرا به فهم کلمات نوراني آن نورالانوار چه کار، که قلب سياه و ديده تاريک و راه دراز، و از درک نور محروم، و در نتيجه جاهل به جلال و عظمت حضرت علمدار کربلا (سلام الله عليه). پس آنچه گفته شد و با گفته مي‏آيد اگر مطلبي است رسا، و حقيقتي گويا، از برکت ذکر يا اباالفضل (سلام الله عليه) است، و اگر سست است و نامربوط از کوري ديده و دل نويسنده است، که اميدم به عفو و بخشش سردار نينوا است. که خود خوب مي‏داند، مقصودم از اين همه، ستايشگري حضرتش بود به اميد آنکه دستگيريم نمايد و از ورطه جهل و ناداني به اوج قله‏ي نور برساندم. اي لقاي تو جواب هر سؤال‏ مشکل از تو حل شود بي‏قيل و قال‏ ترجماني هر چه در دل نازل است‏ دستگيري هر که پايش در گل است‏

[1] بصائر الدرجات: 329، «جزء هفتم، باب 9، انهم يتکلمون علي سبعين وجها» حديث 6. [2] فرازي از فرازهاي آخر «زيارت جامعه کبيره».