«عقل» و «جهل» دو حقيقتي هستند که خداوند يکي را از عالم روح و ملکوت آفريد و منشأ آن را «نور خود» معرفي کرد، يعني گوهر اصلي آن «نور الهي» است. و در مقابل او «جهل» را که ماده آن درياي گرم و شور است و خلقتي تاريک و ظلماني دارد قرار داد.
و از اين بيان روشن ميشود انساني که داراي عقل است و به مقتضاي آن عمل ميکند خود روشن است و به روشني ميبيند، به خلاف آن که «جهل» بر او حاکم است که خود ظلماني و جهان پيرامون خود را نيز تاريک و سياه ميبيند. و تفاوت اين دو انسان در تفکر و
[ صفحه 119]
کردار و برخورد کاملا مشهود است. چرا که جهل خود ظلمت و تاريک است و جنود و لشکرش همه سياهي است، حسد، سفاهت، يأس، نااميدي، کفر، انکار و عداوت و دشمني و... همه ظلماتي است متراکم، و سياهيهايي است بر هم تنيده، که چونان خوره به جان انسان افتاده و اعصاب و روان او را در تنگنا قرار ميدهد، تا آنجا که به فکر هلاکت و خودکشي ميافتد.
اما آن که عقل بر او حکومت ميکند و لشکريان خرد جانش را فراگرفته و در درياهاي نور غوطهور است، قلبي آرام، دلي روشن و نيتي پاک دارد.
|