امام معصوم (صلوات الله عليه) مي‏فرمايد: «ان الله يحب النظر النافذ عند مجي‏ء الشبهات»؛ [1] . خداوند، نظر دقيقي را که به هنگام روي آوردن شبهات، حق را از باطل تشخيص مي‏دهد، دوست دارد. يعني انساني که به هنگام روي آوردن شبهات، با دقت و تأمل پيش مي‏رود و از راه حق و حقيقت منحرف نشده، ثابت و استوار مي‏ماند، مورد لطف و رحمت و محبت خداوند است. حضرت امير (صلوات الله عليه) در مورد معناي شبهه مي‏فرمايد: «انما سميت الشبهة، لأنها تشبه الحق، فأما أولياء الله، فضياؤهم فيها اليقين، و [ صفحه 111] دليلهم سمت الهدي. و أما أعداء الله، فدعاؤهم فيها الضلال، و دليلهم العمي»؛ [2] . به شبهه از اين جهت گفته‏اند شبهه، که شبيه حق است. شبهه، نوعي تاريکي است که نورانيت يقين اولياي خدا، موجب روشن شدن تاريکي شبهه براي آنان مي‏شود. و راهنماي آنان پيمودن راه هدايت است. اما دشمنان خداوند که خواهان گمراهي ديگران هستند و مي‏خواهند ديگران را در تاريکي شبهه‏ها گمراه کنند، راهنمايشان کوري و نابينايي است. پس شبهه، امري باطل و ناحق است که به صورت حق جلوه مي‏کند و شبيه و همسان حق نمايش داده مي‏شود. همچون کلام خوارج که در جنگ صفين، در مقابل حضرت امير (صلوات الله عليه) ايستادند و نداي «لا حکم الا لله» سردادند. گرچه ظاهر اين کلام اين است که حکم از آن خداوند متعال است و در قرآن نيز بدان تصريح شده است، اما خوارج از مطرح کردن آن، قصد ديگري داشتند. حضرت امير (صلوات الله عليه) در مورد شعار خوارج مي‏فرمايند: «کلمة حق يراد بها الباطل. نعم؛ انه لا حکم الا الله. ولکن هؤلاء يقولون لا امرة الا الله»؛ [3] . کلام اينان گفتار حقي است که بدان باطل اراده شده. آري، حکم جز براي خداوند نيست اما منظور آنان از طرح اين کلام، آن است که امارت و حکومت از آن خداوند است و نيازي به امير و حاکم نداريم. يعني گفتار آنان غير از اعتقادشان بود و با اين که گفتارشان حق و صحيح بود، اما قصد و اعتقادشان باطل و ناصحيح. پس شبهه يعني گفتن کلام حق و اراده‏ي باطل کردن. بايد توجه داشت که اگر کلام حق با کلام باطل آميخته شود نيز نوعي ديگر از شبهه است که آن را «التباس» و «التقاط» مي‏گويند. طبق کلام حضرت مولي الموحدين (صلوات الله عليه) تنها چيزي که در تاريکي شبهات، انسان را نجات مي‏دهد و موجب تشخيص حق از باطل مي‏گردد، نور يقيني است که در اولياي خدا وجود دارد و حضرت عباس (سلام الله عليه) نيز به سبب «نافذ [ صفحه 112] البصيرة» بودن و ژرفاي نظر، به هنگام هجوم شبهات، حق را از باطل تشخيص مي‏داد و بر حق استوار بود. براي نمونه دو مورد از شبهه‏شناسي آن حضرت، در واقعه کربلا را بيان مي‏کنيم.

[1] الاختصاص، ص 293. [2] نهج‏البلاغه، خطبه 38. [3] نهج‏البلاغه عبده، ص 144.