جناب منصور بن حازم مي‏گويد: خدمت حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد صادق (صلوات الله عليه) عرض کردم: «بي‏شک خداوند باجلالت‏تر و گرامي‏تر از آن است که به آفريدگانش شناخته شود، بلکه آفريدگان، به واسطه‏ي خداوند او را مي‏شناسند.» آن حضرت فرمودند: «راست مي‏گويي.» عرض کردم: «بي‏شک هر کسي دانست که براي او پروردگاري هست او را سزد که بداند آن پروردگار خشنودي‏ها و ناخشنودي‏هايي دارد و نيز بداند که اين خشنودي‏ها و ناخشنودي‏ها مگر به وسيله‏ي وحي يا به واسطه‏ي فرستاده‏اي قابل شناخت نيست. و کسي که براي او وحي نمي‏آيد بايستي به دنبال فرستادگان الهي باشد. پس چون ايشان را يافت، درمي‏يابد که ايشان حجت خدا هستند و فرمانبري آنان واجب است، و (با اين مقدمه) من به مردم (مخالف شما) گفتم: آيا مي‏دانيد (و اقرار داريد) که رسول الله صلي الله عليه و آله همان حجت از سوي خدا بر آفريدگانش مي‏باشد؟ آنها گفتند: آري. گفتم: آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه و آله درگذشت، چه کسي حجت خدا بر آفريدگانش بود؟ پس گفتند: قرآن [حجت خداست. گفتم:] من در قرآن به دقت نگريستم و آن اين‏گونه است که [فرقه‏هايي مثل] مرجئه و قدريه و زنادقه که اصلا به قرآن ايمان ندارند به آن احتجاج و مخاصمه مي‏کنند تا جايي که با احتجاج به قرآن بر حريفان چيره مي‏شوند، پس دانستم که اين قرآن جز به پشتيباني «قيمي» حجت نمي‏باشد، و هر آن چه آن «قيم» درباره‏ي قرآن بگويد درست و حقيقت است. (پس از اين بيان) به آنها گفتم: «قيم» قرآن چه کسي است؟ آنها گفتند: «ابن‏مسعود چيزهايي از قرآن مي‏دانست و عمر و حذيفه قرآن مي‏دانستند.» گفتم: «همه‏ي قرآن را؟!» آنها گفتند: «نه همه‏اش را.» [گفتم:] «من کسي را نيافتم که در موردش گفته شود: بي‏ترديد همه‏ي قرآن را مي‏فهمد مگر حضرت علي (صلوات الله عليه)، با اين وجود اگر چيزي بين مردم مطرح شد و اين افراد گفتند نمي‏دانيم و [ صفحه 29] حضرت علي (صلوات الله عليه) فرمود: من مي‏دانم؛ من شهادت مي‏دهم که حضرت علي (صلوات الله عليه) «قيم» قرآن است و فرمانبري از او واجب مي‏باشد و پس از رسول الله صلي الله عليه و آله حجت خدا بر مردمان اوست و هر چه درباره‏ي قرآن بگويد آن حقيقت است. امام صادق (صلوات الله عليه) فرمودند: «خدا تو را مشمول رحمت فرمايد.» [1] . عرض کردم: «بي‏شک حضرت علي (صلوات الله عليه) کوچ نکرد مگر اينکه پس از خود حجتي باقي گذاشت همان‏گونه که رسول خدا صلي الله عليه و آله عمل فرمود، و (شهادت مي‏دهم) که حجت خدا پس از حضرت علي، امام حسن فرزند آن حضرت (صلوات الله عليه) مي‏باشد و گواهي مي‏دهم که امام حسن (صلوات الله عليه) کوچ نکرد مگر اين که پس از خود حجتي باقي گذارد همان‏گونه که پدر و جد بزرگوارش (صلوات الله عليهما و آلهما) عمل فرمودند، و گواهي مي‏دهم که حجت خدا پس از ايشان، امام حسين (صلوات الله عليه) مي‏باشند و فرمانبري او واجب است، و شهادت مي‏دهم که امام حسين (صلوات الله عليه) کوچ نکرد تا اينکه پس از خود حجتي باقي گذارد و او علي بن الحسين (صلوات الله عليهما) است و فرمانبري او واجب است،» امام صادق (صلوات الله عليه) فرمودند: «خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد.» من سر مبارک آن حضرت را بوسيدم و گفتم: «شهادت مي‏دهم که حضرت علي بن الحسين (صلوات الله عليهما) کوچ نکرد مگر اين که حجتي پس از خود باقي گذارد و او امام ابوجعفر محمد بن علي باقر (صلوات الله عليهما) است و فرمانبري او واجب است.» پس امام صادق (صلوات الله عليه) فرمودند: «خدا تو را مشمول رحمت قرار دهد.» عرض کردم: سر مبارکتان را به من دهيد تا ببوسم. آن حضرت لبخند زدند. عرض کردم: «من به حقيقت دانسته‏ام که پدر بزرگوارتان کوچ نکردند مگر اين که حجتي پس از خود باقي گذارند، همان‏گونه که پدر بزرگوارشان عمل نمود و به خدا سوگند! گواهي مي‏دهم که شما همان حجت خدا هستيد و فرمانبري شما واجب است.» آن حضرت فرمود: «دست نگه دار، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.» عرض کردم: سر مبارکتان را به من بدهيد تا ببوسم، آنگاه سر مبارکشان را بوسيدم و آن حضرت [ صفحه 30] خنديدند و فرمودند: «از هر چه مي‏خواهي پرسش کن، ديگر پس از امروز تو را بي‏جواب نمي‏گذارم.» [2] . توضيح حديث شريف: منصور بن حازم به امام صادق (صلوات الله عليه) عرض کرد: «ان الله أجل و أکرم من أن يعرف بخلقه، بل الخلق يعرفون بالله»؛ يعني اين که اگرچه اين عالم، آفريده‏ي الله و آيت و نشانه‏اي از او است و بر وجود خداي متعال دلالت دارد، اما موجب معرفت به خداوند نمي‏گردد و بين «شناخت ايزد منان» و «علم به وجود او» تفاوت بسيار است؛ چرا که با برهان «ان» نمي‏توان خدا را يافت، گرچه مي‏توان پي به وجود او برد. حضرت شاه ولايت علي مرتضي (صلوات الله عليه) در مورد علم به وجود پروردگار جهان مي‏فرمايد: «الحمد لله الملهم عباده حمده و فاطرهم علي معرفة ربوبيته، الدال علي وجوده بخلقه»؛ [3] . سپاس و ستايش، مخصوص خدايي است که ستايش خود را بر بندگانش الهام فرموده و معرفت ربوبيت خود را در سرشت آنان قرار داد و بندگانش را به واسطه‏ي آفريده‏هايش، به وجود خود رهنمون ساخت. و در خصوص معرفت خداوند مي‏فرمايد: «اعرفوا الله بالله»؛ [4] خداوند را به خود خداوند بشناسيد. از اين دو کلام گرانقدر به دست مي‏آيد که «معرفت الله» غير از «علم به وجود الله» است. همچنان که «معرفت الله» غير از «معرفت الرب» است. معرفت رب، به صورت فطري در سرشت هر انساني به وديعه گذاشته شده است ولي معرفت الله، موهبتي است، و خداوند به برکت معرفت حضرت محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و تسليم در برابر آنان عطا مي‏فرمايد. [ صفحه 31] بر همين اساس محقق گرانقدر محمد بن حيدر ناييني قدس سره در شرح آن حديث شريف مي‏گويد: «معني «اعرفو الله بالله» أنه اعرفوه بالله أي بنور الله المشرق علي القلوب: فان القوي النفسانية بنفسها قاصرة عن معرفته سبحانه، انما يعرف بنور الله المطلع علي الأفئدة...»؛ [5] . خداوند را به نور الله جل جلاله که بر قلوب تابان است بشناسيد، چرا که نيروهاي نفساني به خودي خود از معرفت خداوند ناتوانند. همانا خداي متعال به نور خود که بر قلبها تابانده شده، شناخته مي‏شود.»

[1] ادامه‏ي حديث از ج 1: 145. [2] الکافي ج 1: 128، «کتاب الحجة، باب الاضطرار الي الحجة، حديث 2»، رجال‏کشي: 355. [3] اصول کافي ج 1: 108. [4] همان: 66. [5] الحاشية علي اصول کافي ج 1: 282.