البته همان‏گونه که در مباحث گذشته اشاره شد، «علم» و «معرفت» با هم تفاوت دارند و [ صفحه 102] داراي مراتبي هستند. اگرچه ما به وجود خداوند و حضرت محمد و اهل بيت او (صلوات الله عليهم) علم داريم، اما نسبت به حقيقت آنان، علمي نداريم و دانستن ذات خداوند و حقيقت ائمه، براي انسان‏ها محال است و هيچ کسي نمي‏تواند حقيقت خداوند و معصومين را درک کند. بلکه فقط مي‏تواند به برخي آثار و صفات آنان پي برد که در اصطلاح، معرفت ناميده مي‏شود. معرفت نيز داراي مراتبي است و همچنان که حضرت مولا مي‏فرمايد: «معرفتي بالنورانيه» شناخت و معرفت من، به واسطه‏ي نورانيت و بصيرت محقق مي‏شود»، هر چه اين نورانيت بيشتر باشد، معرفت به خداوند و اهل بيت (صلوات الله عليهم) نيز بيشتر مي‏گردد. حضرت رسول صلي الله عليه و آله خطاب به مولا فرمود: «يا علي! ما عرف الله حق معرفته غيري و غيرک و ما عرفک حق معرفتک غير الله و غيري»؛ [1] . يا علي! کسي خداوند را آن‏گونه که شايسته‏ي او است نشناخت مگر من و تو، و کسي تو را آن‏گونه که سزاوار آن هستي نشناخت مگر خدا و من. با توجه به اينکه حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) بصيرتي نافذ داشتند و حقيقت افراد را مشاهده مي‏کردند، توانسته بودند عظمت و جلالت و شأنيت ملکوتي امام حسين (صلوات الله عليه) را بيش از ديگران دريابند و بيشترين معرفت را نسبت به ايشان کسب نمايند. همان‏گونه که در بحث «اسماء حسني» گفته شد، امامان معصوم (صلوات الله عليهم) اسماء حسناي خداوند و اسم اعظم حضرت حق جل جلاله مي‏باشند و اسم اعظم خداوند در هر عصري، امام آن عصر مي‏باشد. و اسم اعظم خداوند در عصر حضرت عباس (سلام الله عليه) حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) بودند و حضرت عباس نه فقط اسم اعظم خداوند را مي‏دانستند و نسبت به آن علم داشتند، بلکه او را مي‏شناختند و نسبت به آن معرفت داشتند. از اين رو هرگز در مقابل سيدالشهداء (صلوات الله عليه) نمي‏نشستند و همچون عبدي ذليل در مقابل مولاي جليل مي‏ايستادند و در تعظيم و تکريم آن حضرت، سعي بليغ داشتند. [ صفحه 103]

[1] مستدرک سفينة البحار، ج 7، ص 182 به نقل از بحارالانوار، ج 39، ص 84.