هر دانشي که براي انسان پديد مي‏آيد، دو گونه است، 1. دانشي که از راه تعليم و تعلم کسب شود که آن را گاهي «علم اکتسابي» مي‏گويند، و زماني «علم دراستي» نام مي‏نهند، و زماني نيز «علم ظاهر» مي‏خوانندش، 2. علم و دانشي که عطاي خداوندي است، که در فارسي آن را «بينش» گويند و خواستگاهش تقوا است و بخشاينده آن با خدا است که (و اتقوا الله و يعلمکم الله و الله بکل شي‏ء عليم) [1] و يا بندگان خاص الهي همانند دانشجويي حضرت موسي (صلوات الله عليه) در نزد عبد صالح خدا، حضرت خضر نبي (صلوات الله عليه) که تعليم يافته‏ي خداوند متعال بود. [ صفحه 99] حضرت موسي (علي نبينا و آله و عليه‏السلام) با اينکه پيامبر اولوالعزم الهي است، ولي آن هنگام که در مقابل حضرت خضر (علي نبينا و آله و عليه‏السلام) قرار مي‏گيرد. چونان شاگردي مؤدب از استاد خواهش مي‏کند که از آنچه خداي عليم به او ياد داده او را بي‏بهره نگرداند، و از آن علم الهي توشه‏اي به او ارزاني کند، خداوند متعال برخورد آن دو بزرگوار را چنين بيان مي‏فرمايد: (فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما - قال له موسي هل أتبعک علي أن تعلمني مما علمت رشدا)؛ [2] . پس يافتند - حضرت موسي و همراه او - بنده‏اي از بندگان ما را که از پيش خويش او را رحمت داده و از نزد خويش او را تعليم کرده بوديم، (حضرت) موسي او را گفت آيا پيروي کنم تو را به شرط اين که تعليم کني مرا از آنچه تعليم يافته‏اي که صلاح و رشد در آن است. و اين‏گونه دانش را «علم لدني» مي‏گويند، و گاهي «علم وراثتي» - نه «دراستي» - خوانندش، و اين همان علمي است که فرمودند: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء»؛ علم نوري است که خداوند در قلب هر کسي که بخواهد مي‏اندازد. و «بصيرت» نام ديگري اين علم است، بر اين اساس هر کدام از بزرگان اهل خرد، و خردمندان قرآن‏پژوه و فرزانگان لغت‏شناس در معناي «بصيرة» سخن‏هايي گفته‏اند، شيخ طبرسي قدس سره مي‏فرمايد: «البصيرة البينة و الدلالة يستبصر بها الشي‏ء علي ما هو به و هي نور القلب»؛ [3] . بصيرت عبارت است از دليل و بينه و گواهي که حقيقت هر چيزي به آن شناخته مي‏شود، و آن نور قلب است. زمخشري نيز در تفسير آيه شريفه‏ي: (قد جائکم بصائر من ربکم) [4] مي‏گويد: «البصيرة نور القلب الذي به يستبصر»؛ [5] . بصيرت نور قلبي است که براي انسان آگاهي‏زا است. [ صفحه 100] آگاهي پيدا کردن همه‏جانبه به حقيقت هستي از نور قلب هويدا مي‏شود و بر همين اساس فخر رازي در تفسير همين آيه مي‏گويد: «کما أن البصر اسم للادراک التام الکامل الحاصل بالعين الذي في الرأس، فالبصيرة اسم للادراک التام الحاصل في القلب»؛ [6] . همان‏گونه که ادراک و فهم کامل به چشم را «بصر» مي‏گويند. بر ادراک و فهم کامل که در قلب پديد مي‏آيد «بصيرت» نام نهاده‏اند. گفتار فخر رازي برگرفته از فرمايشات شيخ ابوالفتوح رازي قدس سره است، وي در تفسير آيه پيشين مي‏فرمايد: «بصائر» جمع بصيرت باشد و آن دلالتي باشد که ايجاب علم کند، بر وجهي که از وضوح به حدي باشد که پنداري که عالم، آن معلوم را به بصر مي‏بيند.» [7] . و بر همين پايه است کلام شيخ محمدجعفر کبودرآهنگي قدس سره که مي‏فرمايد: «... و في القلب غريزة تسمي بالبصيرة الباطنة، و قد تسمي نور الايمان و اليقين، يعرف بها حقائق الامور کلها، فمقتضي طبعها المعرفة و العلم»؛ [8] . در قلب نيرويي است که به «بصيرت» نامگذاري شده است، و گاهي اسم آن را «نور ايمان» و «يقين» گذارده‏اند، که قلب به وسيله آن حقيقت تمام کارها را مي‏شناسد، و مقتضاي طبع اين بصيرت علم و معرفت است. از آنچه گفته شد، آشکار شد که «بصيرت» و «بينش» به معناي علم قلبي است که از سوي خداوند به افراد خاصي عطا مي‏شود، و اگر کسي داراي اين علم و نورانيت شد، عالم به علم لدني شده که به وسيله‏ي آن آگاه به حقيقت و باطن همه کارها گرديده، و رازدار و رازدان همه هستي مي‏شود. چرا که بصيرت فهم و شعور قلبي و «بينش» نسبت به هستي است و حقيقت آن نوري است که در جان هر کسي که خدا بخواهد مي‏تاباند، و در معناي بصيرت دانستيم که: [ صفحه 101] «البصيرة فقه القلب و حقيقتها نور يقذفه الله في قلب من يشاء»؛ [9] . فهم و آگاهي جان را «بصيرت» گويند، و حقيقت آن نوري است که خداوند متعال در دل هر کسي بخواهد مي‏تاباند.

[1] بقره/ 282. [2] کهف / 66 - 66. [3] جوامع الجامع، ص 133، در تفسير: (قد جائکم بصائر من ربکم). [4] انعام / 104. [5] الکشاف، ج 2، ص 55. [6] تفسير فخر رازي، ج 13، ص 133، در تفسير: (قد جائکم بصائر من ربکم) (بقره / 104). [7] روح الجنان، ج 5، ص 26. [8] رسائل مجذوبيه، ص 256؛ رسالة المحبه، ص 2. [9] فيض القدير في شرح الجامع الصغير، ج 2، ص 335.