کلام نوراني امام معصوم (صلوات الله عليه) همانند قرآن ظاهري دارد و باطني، و باطن آن نيز باطني و همينطور تا آنجا که خدا ميداند، چرا که گفتار مانند سيمي است که نيروي برق را انتقال ميدهد، ولي روشنايي که از اين نيرو توليد ميشود بستگي به گيرنده دارد، اگر لامپ مثلا ضعيف باشد، کمي از نيروي برق را ميتواند بگيرد و در نتيجه نور کمتري دارد، ولي اگر لامپ قوي باشد نيروي بيشتري را به خود جذب کرده و نور بيشتري دارد، بنابراين هر چه گيرنده قويتر باشد، استفادهي بيشتري ميکند و نورافشاني زيادتري به بار مينشاند.
بر همين اساس بايد گفت: گفتار هر متکلمي در حقيقت همانند پيکي است که پيام گوينده را به گوش مخاطب منتقل ميکند، و اگر متکلم حکيم باشد و به اسرار الفاظ آگاهي داشته باشد، گفتار خويش را به اسرار و لطايف الفاظ زينت ميبخشد، تا بتواند تمامي مقصود خود را در آن بگنجاند. از اين روي هر چه نکتهسنجي مخاطب بيشتر و دقت او بالاتر باشد، پيام متکلم را کاملتر دريافت ميکند و معاني بيشماري از آن به دست ميآورد.
مقصود اينکه دانسته شود اين حديث شريف صادره از ناحيهي مقدسهي امام معصوم حکيمانهترين و زيباترين و پرمعناترين کلامي است که از غير خداي تعالي ميتواند صادر شود.
[ صفحه 79]
پس دقت و نکتهسنجي در اطراف آن ضروري مينمايد، تا شايد بتوان به بعضي از مراتب معاني آن پي برد، بنابراين با تأمل و دقتي که از اين قلم به دست ناچيز در اطراف اين فراز از حديث شريف صورت گرفت پنج معني دريافت شد که عبارت است از:
1. نور تابناک بصيرت بر سراسر قلب مبارک حضرت قمر بنيهاشم (سلام الله عليه) پرتو افکند، تا آنجا که جايي براي سهو، غفلت، عصيان باقي نگذاشته است. بلکه او رتبه ماه ولايت را حايز است «اين معني به اعتبار منشأ و سرچشمه بصير است.»
2. بصيرت و نور دانش آن حضرت در تمام هستي نفوذ دارد. «اين معني به اعتبار متعلق نفوذ است.»
3. نور و بصيرت قلبي آن بزرگوار به اندازهاي است که تمام عالم هستي از ملک تا ملکوت محسوس و مشهود او است. «اين معني به اعتبار يکي از ثمرات نفوذ بصيرت در عالم است.»
4. آن حضرت حجت و دليل آشکار توحيد و ولايت است تا آنجا که هر کس او را بيابد ناخودآگاه به عاليترين رتبه ايمان دست مييابد. چرا که بصيرت او نفوذ کننده به جانهاي عاشقان است. «متعلق نفوذ قلوب شيعيان است.»
5. حضرت عباس (سلام الله عليه) شاهد و گواهي دهندهاي است که شهادت و گواهيش نفوذ داشته و مورد پذيرش «عالم عليين» است. «اين معني هم به اعتبار يکي ديگر از لوازم بصيرت نافذه ميباشد.» اما جهت رعايت اختصار به توضيح و تفسير يک معني پرداخته ميشود، گرچه با ريزبيني در آنچه گفته خواهد شد، بقيهي معاني نيز آشکار ميشود، و نياز به توضيح بيشتر نيست.
امام (صلوات الله عليه) فرمودند: «کان عمنا نافذ البصيرة»؛ يعني بصيرت عموي ما نافذ بود. بنابراين کلام از قبيل اضافه صفت به موصوف است.
آنچه مهم است که بدانيم مراد از «بصيرت» چيست؟ حضرت اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) در وصف حضرت نبياکرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد:
[ صفحه 80]
«فهو امام من اتقي، و بصيرة من اهتدي»؛ [1] .
پس آن حضرت پيشواي پرهيزکاران و روشني قلب هدايت يافتگان است.
کساني که هدايت را پذيرفتهاند و از گمراهي درآمده و اسلام و قرآن را پذيرفتهاند، نور قلبشان و بصيرت جانشان، حضرت محمد صلي الله عليه و آله ميباشد. به ديگر سخن: يکي از مراتب وجودي حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله، مرتبهي نوري و بصيرتي است، که در قلوبي قرار ميگيرد که به رتبهي هدايت رسيدهاند. و در حقيقت او همان نوري است که در هر قلبي که خدا بخواهد قرار ميگيرد، که «العلم نور يقذفه الله في قلب من يريد». [2] .
علامه مناوي ميگويد:
«البصيرة فقه القلب و حقيقتها نور يفذفة الله في قلب من يشاء»؛
فهم دقيق قلب را بصيرت مينامند، و حقيقت آن نوري است که خداوند در قلب هر کس بخواهد قرار ميدهد. [3] .
چشم هنگامي ميتواند ديدنيها را ببيند که اولا بينايي داشته باشد و ثانيا نوري باشد که بر ديدنيها بتابد، از اين رو گفتهاند: چشم براي ديدن، دو نور لازم دارد، 1. بينايي 2. روشن بودن فضا، مردم بينايي را، نور ميگويند، و از اين جهت ميگويند: نور چشم فلاني کمسو شده است و مرادشان همان نيرويي است که در چشم نهاده شده و به وسيله آن ميتواند ببيند.
در زبان عرب نيز به آن قوه بينايي «بصر» ميگويند؛ از اين رو دانشمندان واژهشناس عرب و عالمان تفسير و حديث ميگويند:
«... البصر نور العين الذي به تبصر»؛ [4] .
بصر، نور چشم را ميگويند که به وسيله آن ديدنيها را ميبيند.
در معناي «بصيرت» گفتهاند:
[ صفحه 81]
«البصيرة نور القلب الذي به يستبصر»؛
بصيرت، نور قلب است که به واسطه آن حقيقت روشن ميشود. [5] .
با توجه به آنچه گفته شد آشکار ميشود که: «بصر» همان حس بينايي است، و «بصيرت» حس دانايي و بينش دروني است [6] ، و تفاوت آنها در دو جهت است:
1. جايگاه «بصر» چشم است، و جايگاه «بصيرت» قلب. 2. نيروي چشم مادي است ولي نيروي دانايي ملکوتي است.
|