آنچه گفته شد، گفتاري از دانشمندان پژوهشگر و انديشمند، از واقعه کربلا بود، اما جان را سخني است که: «اي دختر مطهر حضرت زهرا، اي زينب کبري که جانم فداي خاک پايت باد. شما پهلوي شکسته مادر ديدي، فرق شکافته پدر را مشاهده کردي، شهادت برادرت حضرت امام [ صفحه 418] حسن مجتبي (صلوات الله عليه) را نظاره نمودي ولي در همه آن مصايب در محاصره دشمن نبودي. ولي آيا بر سر بالين حضرت عباس (سلام الله عليه) رفتي؟ آيا دست‏هاي قطع شده‏ي او را ديدي؟ آيا فرق شکافته او را مرهم نهادي؟ آيا ديدي بدن مجروح و صورت خون آلودي که تير بر چشم او لانه کرده بود و دشمن از هر سو با نيش نيزه، شمشير و خنجر بر بدن صد چاک او حمله‏ور شده بود؟ آيا جاري شدن خون مقدس او را بر خاک به نظاره نشستي؟ آيا به جاي مادر بدن مجروحش را مرهم گذاشتي؟ آه من بميرم که چشمهايت خون بدن برادر را ديد، اما افسوس که دشمن نگذاشت به پرستاري يگانه پهلوان عاشورا بشتابي؟ من که نمي‏دانم، اما اين را مي‏فهمم که سخت‏ترين لحظات براي يک خواهر آن هم چون شما، اين است که برادري چون حضرت عباس (سلام الله عليه) را در خاک و خون غلطان ببيند، اما نتواند، او را پرستاري کند، يا صاحب الزمان عمه‏تان چگونه اين مصيبت بزرگ را تحمل کرد. خدايا، بارالها، منتقم خون مولا و سرورم را برسان. پروردگارا بر شيعيان انتقام گرفتن خون حضرت قمر بني هاشم (سلام الله عليه) را توسط سرور عالم حضرت صاحب الزمان بنما، الهي به حق الحسين مرهم دل سوخته حضرت زينب را برسان. يا اباالفضل اي پناه دختر زهرا لطف و عنايت به ما بنما. اي ماه بني هاشم خورشيد لقا عباس‏ اي نور دل حيدر شمع شهدا عباس‏ از درد و غم ايام ما رو به تو آورديم‏ دست من مسکين گير از بهر خدا عباس‏