پيش از اين گفته شد که آرامش خاطر بانوان حرم و امنيت خيمهها و پشت و پناه امام، حضرت عباس (سلام الله عليه) بود. و تسکين قلوب داغدار فرزندان حضرت زهراي بتول (صلوات الله عليها) در کربلا در گرو بازوان پور حيدر بود. از اين رو، اهل حرم پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله در پيشاپيش خيمهها چشم به ميدان داشتند. اما بر اثر گرد و غباري که از اثر جنگ به هوا برخاسته بود، نميدانستند، که در ميدان جنگ چه پيش آمده است. نگران بودند و اميدوار که امام با سردار بازگردد.
[ صفحه 416]
اما به يکباره ديدند که لشکر به طرف خيمهها هجوم آورد. خدا ميداند چه بر سر حضرت زينب عليهاالسلام رفت!!! از طرفي اضطراب، تشنگي و اميد بانوان و کودکان خردسال، به جانش نشتر ميزد، و از سوي ديگر نگران امام و علمدار بود. و از زاويهي ديگر ميديد که لشکر يزيد به طرف خيمهها حمله نموده است. يا بقية الله روحي لک الفدا، چه حالي داشت حضرت اباعبدالله (صلوات الله عليه) که از سويي بر بالين برادر بود و از ديگر سو حملهي دشمن به خيمهها را مشاهده ميکرد.
اين جا بود که امام از سر بالين برادر برخواست و قصد خيمهها نمود و با فريادي جانگاه بانگ آورد:
«أما من مجير يجيرنا؟ أما من مغيث يغيثنا؟ أما من طالب حق ينصرنا؟ أما من خائف من النار فيذب عنا؟»؛ [1] .
آيا ياري کنندهاي نيست که ما را ياري کند؟ آيا فريادرسي نيست که به فرياد ما برسد؟ آيا خواستار حقي نيست که ما را ياري کند؟ آيا هراسناکي از آتش (جهنم) نيست که از ما به دفاع بپردازد؟
همين که امام به طرف خيمهها حرکت کردند، دشمن از هجوم منصرف شد، اما همچنان امواج شادي از مرداب متعفن آن سيهرويان، زمين کربلا را غم بار مينمود و امام با کمري شکسته و قلبي داغدار و چشمي گريان روي به سوي خيمه به پيش رفت و آن در حالي بود که: «اشکهاي مبارک خويش را با آستين خود پاک ميکرد.» [2] يا فاطمه زهرا صلي الله عليک، چه حالي در بين فرزندانت به وجود آمد، وقتي حال آقا و سرور خود را ديدند که با چشمي اشکبار و قدي خميده روي به سوي خيمهها داشت.
اولين کسي که به استقبال پدر آمد حضرت سکينه خاتون بود، و آغازين سخن او اين بود:
«يا أبتاه! هل لک علم بعمي العباس»؛
[ صفحه 417]
اي پدر! آيا از عمويم عباس خبر داري؟! [3] .
حضرت اباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) گريستند و فرمود:
«يا بنتاه!! ان عمک العباس قتل و بلغت روحه الجنة»؛
دخترم، عمويت شهيد شد و جانش به بهشت رسيد.
خبر شهادت حضرت قمر بني هاشم (سلام الله عليه) در بين اهل حرم غوغايي به پا کرد و اطفال و بانوان حرم را سراسيمه نمود، نالهي حضرت زينب کبري عليهاالسلام همراه با آهي جانسوز برآمد:
«وا أخاه، وا عباساه، وا قلة ناصراه، وا ضيعتاه من بعدک»؛
واي برادرم، واي عباس، آه از بيياوري، آه که ديگر بعد از تو پناهي ندارم [4] .
شاعر عرب چه زيبا حالت امام را در آن لحظات به تصوير کشيده است، وي ميگويد:
و بان الانکسار في جبينه
فانکدت الجبال من حنينه
کافل أهله و ساقي صبيته
و حامل اللواء بعالي همته
و کيف لا، و هو جمال بهجته
و في محياه سرور مهجته
«آن گاه که حضرت عباس (سلام الله عليه) به شهادت رسيد، در جبين حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) شکستگي هويدا شد، و از نالهي حضرت کوهها از هم پاشيد.
چرا که او سرپرست اهل و عيالش و ساقي کودکانش و حامل پرچمش با آن همت بلند بود و چگونه چنين نباشد، و حال آن که آن حضرت، زيبايي سرور امام بود، و زنده بودن حضرت عباس (سلام الله عليه) سرور قلب آن حضرت بود.»
|