آنچه گفته آمد گر چه کافي در مقصود است، اما خوش داشتم چکيده آن را در آينه‏ي کلام علامه جليل حاج شيخ محمد رضا کلباسي رحمه الله نيز به تماشا بنشينيد: «... [حضرت امام] حسين (صلوات الله عليه) پرچمدار خود را مشاهده مي‏نمايد که با يک دنيا شجاعت، عازم ميدان است. [امام] حسين (صلوات الله عليه) پناه لشکريان و عايله‏ي خود را مهياي جنگ و جانبازي مي‏بيند. [امام] حسين (صلوات الله عليه) در [حضرت] عباس (سلام الله عليه)، [حضرت] علي (صلوات الله عليه) را مي‏بيند، و [حضرت] عباس (سلام الله عليه) در [حضرت] حسين (صلوات الله عليه)، پيغمبر صلي الله عليه و اله را. اگر به [حضرت] عباس (سلام الله عليه) اذن ميدان ندهد، برادر دلتنگ و آزرده مي‏گردد... و اگر اذن جهاد به [حضرت] عباس (سلام الله عليه) داده شود، با آن شجاعت ذاتي و غيرت فطري و جبلي با اين خشمي که از اين مردم بي‏عاطفه در او ايجاد گرديده، و شدت هيجاني که مولود شنيدن ناله‏ي کودکان تشنه‏ي خيام حرم است، چنان کشتاري از آن گروه بي‏فرجام بي‏سعادت بنمايد که روي سپاهيان دشمن را برگردانده و شايد و شايد صحراي کربلا از سعادت در آغوش گرفتن بدن نازنين [حضرت امام] حسين (صلوات الله عليه)... محروم گردد.» [ صفحه 414] و در پايان، اين محقق بزرگوار مي‏گويد: «... [امام] فرمود: «اذن فاطلب من القوم... اي برادر اکنون که عازم سفر آخرت شده‏اي از اين قوم بي‏حيا آبي براي اين اطفال بطلب.» با اين فرمان که براي [حضرت] عباس (سلام الله عليه) وحي منزل بود، حکم شهادت برادر خود را صادر، و او را دست بسته به سوي قربانگاه فرستاد، چه در پرده، او را از جنگجويي و مبارزت بازداشته، و فقط از منصب سقايت او، در اين مورد استفاده جست [1] .

[1] الدعوة الحسينيه الي نصرة الاسلامية: 160.