وقتي حضرت عباس (سلام الله عليه) رخصت خواست، امام گريه‏ي زياد نمود. حضرت اباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه)، امام است، و نور درک و فهم عقلها در نزد عظمت او کور مي‏شود، و ديگر راه به جايي نخواهد برد، او آرايش زمين و زمان و عالم ملکوت است، بنابراين علت گريه آن حضرت را ما نمي‏توانيم بفهميم و آنچه به ذهن ما برسد در حد توان فهم ما است، نه آنچه که حقيقت دارد، از همين روي با اعتراف به عجز و ناتواني خويش آنچه که صاحب اين قلم مي‏فهمد اين است: اولا: امام براي اجازه گرفتن هيچ يک از اصحاب و بني‏هاشم گريه نکردند، مگر هنگامي که حضرت علي اکبر عليه‏السلام عازم ميدان شدند، و ثانيا، از کلمه‏ي «ثم» معلوم مي‏شود که گريه آن حضرت طولاني بوده است، چرا که «ثم» دو معناي را با هم افاده مي‏کند 1. فاصله 2. ترتيب، از همين روي از گريه امام سه مطلب استفاده مي‏شود. 1. اهميت حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) در نزد امام 2. اين که امام مي‏دانست ديگر آخرين ساعات زندگي علمدار کربلاست. 3. هنگام اسيري دختر حضرت علي مرتضي (صلوات الله عليه) حضرت زينب کبري عليهاالسلام نزديک شده است، چرا که با شهادت يل تک سوار نينوا، پشت و پناه اهل حرم مي‏شکند. فرزند حضرت زهراي بتول (صلوات الله عليها) از رخصت طلبيدن قهرمان کربلا گريه مي‏کند پس چه حال خواهد داشت آن وقتي که حضرت عباس (سلام الله عليه) را با بدني مجروح، غرق خون، دستهاي جدا شده، چشماني تيرخورده، در ميان هلهله و رقص دشمن مشاهده کند، اگر بخواهيم سختي آن لحظه را در سيماي امام مشاهده کنيم. و حال حضرت را در کنار بدن برادر ببينم، اين سخن «الأن انکسر ظهري» آينه‏ي کاملي است. [ صفحه 401]