رخصة: فرق «رخصت» و «اذن» در اين است که هر گاه اجازه‏اي خواسته شود، و در همان مرحله اول اجازه داده نشود، بلکه پي در پي کسي از مولايش اجازه بخواهد و صادر نشود، آنگاه در مرحله آخر که طلب اجازه مي‏کند و اصرار بر آن داشته باشد مي‏گويند: «رخصت»، بنابراين «رخصت» خواستن اجازه است پس از آن که اجازه‏اي بر کاري داده نشده باشد [1] . بنابراين معلوم مي‏شود، حضرت عباس (سلام الله عليه) چندين نوبت اجازه‏ي رفتن مي‏خواسته‏اند و حضرت مولي به او اجازه نداده‏اند. تحقيق مطلب آن است که ريشه «رخصت» به معناي سهل گرفتن و آسان نمودن است، و هر گاه کار به کسي سخت شود و ديگر توان آن را نداشته باشد، [2] خواهش آسان و سهل شدن را مي‏کند، و گويا حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) با اين تعبير «رخصت» مي‏خواهد و عرض مي‏کند مولاي من، کار ديگر براي من سخت شده و توان تحمل آن را ندارم، يعني آقا ديگر [ صفحه 399] تنهايي شما را نمي‏توانم تحمل کنم، سينه‏ام تنگ شده و از زندگي بي‏زار شده‏ام، و از طرفي اين خون‏هاي به ناحق ريخته، عطش انتقام مرا افزون کرده است، کار را بر من آسان فرماييد، و اجازه بدهيد به ميدان بروم. و از همين جا مي‏توان فهميد که: کار در عصر عاشورا چه اندازه سخت و طاقت‏فرسا بوده که حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) که کوه بلند صبر و بردباري است، و در اوج قله توحيد نشسته، ديگر توان تحمل نداشته، و از تنگي سينه و سنگيني تحمل آن، به محضر حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) شکوه مي‏کند و از همين جا نيز مي‏توان دريافت که سختي کار عاشورا را ديگر کسي جز حضرت اباعبداله الحسين نمي‏تواند تحمل کند. و اين بلاء عظيم را ديگر هيچ دوشي نمي‏تواند بر خود هموار کند، جز فرزند حضرت زهراي بتول (صلوات الله عليها). و آنچه مرا حيران کرده صبر حضرت زينب کبري عليهاالسلام است، زيرا آنچه را حضرت اباالفضل تحمل کرد، ديد، و آنچه را حضرت عباس (سلام الله عليه) به حسب ظاهر نديد، آن را نيز ديد، يعني تنهايي حضرت سيدالشهداء (صلوات الله عليه) و شهادت آن حضرت را، آتش زدن خيمه‏ها، شيون کودکان، اسيري شهرها، يا اباالفضل (سلام الله عليه) شلاق خوردن دختر زهرا را، سيلي خوردن رقيه را نديديد، يا بقية الله روحي فداک چه صبري داشت عمه‏ي بزرگتان، آن موقع که ديدگان حضرتش بر بدن مقدس امام افتاد. محتشم کاشاني مي‏گويد: ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان‏ بر پيکر شريف امام زمان فتاد بي‏اختيار نعره‏ي «هذا حسين» از او سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد پس با زبان پر گله آن بضعه‏ي بتول‏ رو در مدينه کرد که «يا أيها الرسول» اين کشته‏ي فتاده به هامون حسين تست‏ وين صيد دست و پا زده در خون حسين تست [3] . [ صفحه 400] و وصال شيرازي حال آن بانوي عظيم را چنين بيان کرده است: اي مير کاروان گه آرام نيست خيز ما را ببر به منزل مقصود و خوش بخواب‏ من يک تن ضعيفم و يک کاروان اسير وين خلق بي‏حميت و دهري پر انقلاب‏ از آفتاب پوشمشان يا ز چه چشم خلق‏ اندوه دل نشانمشان يا که التهاب‏

[1] فرهنگ لاروس ج 1. [2] مصباح المنير، 224 «ماده‏ي رخص». [3] ديوان محتشم به نقل از «رمز المصيبه ج 2: 375».