آن هنگام که حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) به مصاف دشمن رفت و به شهادت رسيد، خورشيد نورالانوار امامت و ولايت [1] را غبار گرفت، و اثر خود را در گرفتگي خورشيد بر جاي گذاشت، و مردم آن را مشاهده نمودند، به بيان ديگر: آن هنگام که حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) از زيادي غم و اندوه اجازه ميدان خواست و اراده فرموده بود که انتقام خون پاکترين مردان هستي را از منافقين و کفار حاضر در آن ميدان بگيرد، حزن و اندوه بر قلب اقدس امام وارد شد، و گريه زيادي نمود که محاسن شريفش از اشک پر شد، و از آنجا که امام قلب عالم هستي است، و حزن و اندوه حضرتش بر تمام عالم اثر کرد، و از آن جمله حزن و اندوه در غبار گرفتگي خورشيد ظهور يافت، همانگونه که وقتي حضرت سيدالشهدا (صلوات الله عليه) شهيد شد، آثار آن در عالم به طور گوناگون آشکار شد، و يکي از آن نشانهها کسوف و گرفتگي خورشيد بود و ديگر نشانه آن سرخ و خونين شدن زمين و آسمان بود و اين نشانهها به اندازهاي واضح و آشکار بود که حتي دانشمندان سني مذهب آن را با سندهاي متعدد نقل کردهاند از جمله ابنجوزي که از دانشمندان حنبلي مذهب، و دشمني او با اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و اله معروف است مينويسد:
[ صفحه 380]
«سبب سرخي آسمان آن است که چون کسي غضبناک شود، چشمهاي او سرخ ميشود، و حضرت باري تعالي منزه از جسميت است، و در قتل حسين [(صلوات الله عليه)] غضبناک شد و سرخي را در آسمان که بزرگترين مخلوقات او بود، ظاهر ساخت و افق را سرخ ساخت براي بزرگي جنايت.» [2] .
بنابراين حزن و اندوه امام از اراده برادر براي جنگ، باعث غبار گرفتگي عالم شد، زيرا قلب عالم هستي را غبار غم گرفت. و مؤيد اين حقيقت قضيهاي است که تاريخ نگار مشهور و دانشمند پژوهشگر، مرحوم حاج ملا هاشم خراساني نقل ميکند، وي مينويسد:
«محدث جليل القدر حاج ملا علي تبريزي از سيد فاضلي از علماء عرب نقل ميکند که جناب «ازري [3] اين مصراع را گفت: «يوم أبوالفضل استجار به الهدي [روز عاشورا] روزي است که نماد هدايت به حضرت عباس (سلام الله عليه) پناه برد.» جناب ازري گمان کرد شايد اين مصراع مقبول حضرت سيدالشهدا (صلوات الله عليه) نباشد. لذا مصراع ديگر را نگفت.
حضرت سيدالشهدا (صلوات الله عليه) را در خواب ديد که فرمود: صحيح است، آن چه گفتهاي، روز عاشورا من پناه بردم به برادرم ابوالفضل و مصرع دوم را [آن حضرت خود چنين] فرمود: «و الشمس من کدر العجاج لثامها؛ آن وقت که من پناه بردم به عباس، آفتاب، از تيرگي غبار معرکه کربلا، نقابي پيدا کرده بود» [4] .
اهميت حضرت عباس (سلام الله عليه) از يک طرف، و شخصيت والا و بزرگ آن حضرت از طرف ديگر سزاوار احترام است، و همان گونه که گفته شد، واژه «فداء» - جانم به فدايت، قربانت گردم - گاهي براي بزرگ داشت و تعظيم به کار ميرود. و از اين روي حضرت امام حسين (صلوات الله عليه)، به حضرت عباس (سلام الله عليه) ميفرمايند: «بنفسي انت...» و گرنه مسلم
[ صفحه 381]
است که هيچگاه «أشرف» قرباني «شريف» و «اعظم» فداي «عظيم» نميشود. بلکه کلام امام (صلوات الله عليه) محض احترام گذاشتن به حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) است، از همين روي فقيه سترگ و دانشمند انديشمند بزرگ ميرزا ابوالفضل طهراني قدس سره [5] ميفرمايد:
اين جمله [بأبي أنت و أمي] [6] و مشابه آن مثل «انت بنفسي»،؛ «روحي فداک»] در اصل وضع شده براي دعا... و معناي آن چنان است که اگر بلايي يا آفتي وارد شود، خداي جان پدر و مادر مرا [و يا جان مرا] فديه و وقايه [و عوض جان] تو کند، و روح آن دو نفر [و يا روح خودم] آماج تير آن بلا شود... [خلاصه اين که کاربرد آن بيشتر] در مطلق تعظيم و تجليل [ميباشد] ... و مقصود جز جلالت و بزرگي مخاطب نيست... و در اين زمان مرسوم شده مينويسند، از قبيل «روحي فداک»... که مقصود [نويسنده] ابدا از [آن] فداي واقعي نيست، بلکه مراد رعايت عظمت و ملاحظه قدر مکتوب اليه است... [7] .
بنابراين مقصود حضرت سيدالشهدا (صلوات الله عليه) از اين جملهي نوراني - يا عباس ارکب بنفسي أنت يا اخي - بزرگ داشت و عظمت بخشودن و آشکار کردن جلالت حضرت عباس (سلام الله عليه) است.
|