حضرت سالار شهيدان (صلوات الله عليه) لشکر خود را آرايش داد. به اين که پرچم ميسره - سمت چپ لشکر - را به جناب حبيب بن مظاهر عطا کرد و زهير را علمدار ميمنه - سمت راست - سپاه نمود و لواء - پرچم بزرگ - را که در قلب لشکر بود به دست حيدري حضرت عباس (سلام الله عليه) سپرد، و اصحاب و بني هاشم آماده نبرد شدند. در هنگامه نبرد ظهر شد، و وقت نماز، امام (صلوات الله عليه) همراه اصحاب، نماز ظهر را خواندند، و بعد از نماز جناب زهير وارد کارزار شد، و صد و بيست نفر از مردان جنگي عمر سعد را به هلاکت رساند تا آن که بر اثر جراحات بسيار، دشمن اطراف او را گرفت و به شهادت رساند [1] . فاضل محترم آقاي محمد کاظم فخار چه زيبا سروده است که: از ميان عاشقان باصفا يک دلاور صاحب عز و وفا رهنورد عشق و پيمان بلا در خط سلطان و شاه کربلا او زهير و پهلواني بي‏بدل‏ شيرمردي دلربا و بي‏مثل‏ ساغر و جامش دمادم پر شرر مي، کشيده در گلوگاه خطر بر حسين بن علي دل داد و سر مهر مولا در دلش چونان گهر اي که گفتي اوست عثماني طريق‏ او بلي گفته به حيدر چون عقيق‏ او حسيني بوده از روز ازل‏ ني مريد مردمان پر دغل‏ مدعايم در سخن اين قول او راه حق را با دل آيينه جو در ميان عرصه‏گاه پر بلا تهمتي بشنيد از قوم دغا گفت فردي پيرو عثمان بدي‏ پس چرا از عشق حيدر بي‏خودي‏ بر خروشيد و بجوشيد و بگفت‏ عقل گويا تا ابد در گل بخفت‏ در جوابش داد با صوت جلي‏ بنده هستم بر حسين بن علي‏ چون که فرموده رسول مرسلين‏ تو حسين از من مرا از او ببين‏ [ صفحه 350] ميمنه دار سپاه حق منم‏ نعره‏ي مستي و يا حق مي‏زنم‏ هر چه ديدم در وجود مصطفي‏ بينم اکنون در عزيز مرتضي‏ من حسيني مسلک و ديوانه‏ام‏ از مرام ديگران بيگانه‏ام‏ من ترابم در سراي بوتراب‏ ذره‏اي از نور پاک آفتاب‏ بوده‏ام از ابتدا تا انتها حلقه بر گوش حريم مصطفي‏ ذم عثمان مي‏کنم در هر نفس‏ من گلم ني همنشين خار و خس‏

[1] المناقب ج 4: 103.