آنچه در صفحات تاريخي علماء شيعه به ثبت رسيده آن است که فرماندهي لشکر به حضرت جعفر عليه‏السلام واگذار شد و اين حقيقتي است که در روايت موثق از حضرت امام صادق (صلوات الله عليه) نقل کرده‏اند. [1] و آن بزرگوار براي دفاع از کيان اسلام جنگي کرد که تمام تاريخ‏نگاران شيعه و مورخين مخالفين به بيان ويژگي‏هاي آن پرداخته‏اند. حضرت امام باقر (صلوات الله عليه) مي‏فرمايند: «چون حضرت جعفر طيار شهيد شد، پنجاه جراحت به بدنش رسيده بود، که بيست و پنج جراحت در روي مبارکش بود.» [2] . آن حضرت در هنگامه جنگ هيچ شک و دودلي در خود راه نداد، به خلاف دو فرمانده شهيد ديگر يعني زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه که سعيد بن مسيب مي‏گويد، شنيدم که حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و اله مي‏فرمود: «متمثل [و نمايان] شدند براي من، جعفر و زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه [سه سردار شهيد جنگ موته] ، در خيمه‏اي از مرواريد، و هر يک بر تختي نشسته بودند، پس زيد و ابن‏رواحه را ديدم که در گردن ايشان کجي مي‏نمود، و جعفر مستقيم بود. و هيچ عيبي در او نمي‏نمود. از سبب آن پرسيدم - يا به من گفته شد - آن دو وقتي آثار مرگ را مشاهده کردند اندکي رو از جنگ برتافتند و جعفر آن را هم نکرد.» [3] . [ صفحه 312] و در تاريخ حلبي و استيعاب و... مي‏خوانيم که عبدالله بن عمر - که خود در جنگ موته حضور داشت - گفته است: «نود زخم شمشير و نيزه بر شانه‏ها و سينه‏ي حضرت جعفر عليه‏السلام وارد شد. در هنگام عصر که او در خون شناور بود به محضرش رسيدم و خواستم او را آب بدهم، فرمود من روزه‏ام، آب را در سپرم بريز که اگر تا مغرب زنده بودم، بنوشم، اما آن حضرت قبل از غروب آفتاب به شهادت رسيد و در هنگام شهادت چهل و يک سال از عمر شريفش گذشته بود.» [4] . آن حضرت در جنگ «موته» علاوه بر فرماندهي، علمدار لشکر نيز بود، لذا هم مي‏جنگيد و هم از پرچم نگهداري مي‏کرد. با دست راست لواء و علم را برافراشته مي‏داشت، و با ديگر دست مي‏جنگيد، تا اين که دست راست او را قطع کردند، پس با دست چپ علم را بلند نگه داشته بود تا اين که دست چپ او را نيز قطع کردند، آن حضرت با دو بازوي خود علم را در حالي که به سينه مي‏فشرد برافراشته نگه داشته بود، تا اين که او را شهيد کردند. [5] .

[1] حيات القلوب ج 4: 1156 به نقل از شيخ طبرسي قدس سره در «اعلام الوري ج 1: 212»، مناقب آل ابي‏طالب ج 1: 257. [2] همان، اعلام الوري ج 1: 213، مناقب آل ابي‏طالب ج 1: 258. [3] حيات القلوب ج 4: 1162، الاستيعاب ج 1: 314، الروض الانف ج 7: 37. [4] السيرة الحلبية ج 3: 69، الاستيعاب ج 1: 313. [5] الروض الانف ج 7: 15.