اين حديث شريف اين گونه آغاز مي‏شود که «نظر سيد العابدين علي بن الحسين (صلوات الله عليهما) الي عبيدالله بن عباس (سلام الله عليه)...؛ امام سجاد (صلوات الله عليه) نگاه کردند به جناب عبيدالله فرزند حضرت عباس (سلام الله عليه)...» از اين جمله استفاده مي‏شود که مجلسي بوده و عده‏اي از آن جمله فرزند حضرت عباس (سلام الله عليه) در محضر امام زين‏العابدين (صلوات الله عليه) حضور داشتند. و يا اين که حضرت در جايي بودند که جناب عبيدالله آمدند به محضر آن حضرت، و چشم مبارکشان به آن جناب افتاد. [1] و اشک آن حضرت جاري شد. پس از آن فرمودند: «ما من يوم أشد...» بنابراين سرمنشأ اين حديث شريف، جناب عبيدالله بن عباس (سلام الله عليه) است، و براي روشن شدن هر چه بهتر، لازم است نگاهي هر چند کوتاه به شخصيت ايشان بشود. [ صفحه 286]

[1] در بعضي از تأليفات بزرگان چنين آمده: «حزن و اندوه بني‏هاشم به درازا کشيد، شماري از زنان هاشمي آمدند. و از حضرت زينب عليهاالسلام خواستند به محضر حضرت امام سجاد (صلوات الله عليه) شرفياب شوند و از آن حضرت بخواهند که به اين حزن پايان دهند. و در ايام عيد جلوسي داشته باشند. امام سجاد (صلوات الله عليه) پذيرفتند. اما به دو شرط 1. کسي لباس نو نپوشد. 2. به آن حضرت تبريک و تهنيت گفته نشود، و زنان و مردان بني‏هاشم و اصحاب دو شرط را پذيرفتند، تا اين که عيدي فرارسيد و اعلان شد که حضرت سجاد (صلوات الله عليه) جلوس دارند، مردان و زنان بني‏هاشم و اصحاب براي حضور هجوم آوردند. تا اين که خبر به گوش جناب عبيدالله رسيد که در آن زمان کودکي خردسال بود. آمد نزد جده‏اش حضرت ام‏البنين عليهاالسلام و گفت: آقا عيد گرفته‏اند. لباس نو تنم کن تا محضر آن سرور برسم. حضرت ام‏البنين لباس ايام کودکي حضرت عباس (سلام الله عليه) را بر قامت جناب عبيدالله پوشاند، و او راهي حضور مولي شد، همين که چشم حضرت سجاد (صلوات الله عليه) به عبيدالله، آن هم با لباس کودکي حضرت عباس (سلام الله عليه) افتاد شروع به گريه کردند» شايد بتوان گفت: آن چه در حديث ابي‏حمزه‏ي ثمالي است، در همان مجلس و بعد از ديدن جناب عبيدالله باشد. خدا دانا و عالم به حقايق امور است.