مي‏توان براي جمله نوراني حضرت امام صادق (صلوات الله عليه) که خطاب به عموي بزرگوار خود فرمودند: «ابلي بلاء حسنا» معناي چهارمي را نيز فهميد. و آن اينکه جهاد دو قسم است. 1- جهاد و جنگ براي تبليغ و اشاعه دين. 2- جنگ و جهادي که براي دفاع از شخص مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله و يا امام معصوم (صلوات الله عليه) صورت مي‏گيرد. و بسيار روشن و واضح است که اگر جنگ و جهاد براي حفظ جان معصوم باشد برتر و [ صفحه 272] بالاتر است از جنگ و جهادي که براي جلب انساني به دين باشد، که آن اصل و ريشه و تمام دين است و اين براي نجات انساني از گمراهي. و از همين روي مجاهدين جنگ بدر و احزاب برترند از مجاهديني که در جنگ‏هاي ديگر شرکت کردند. و از اين نکته نبايد غفلت کرد که مجاهدين جنگ بدر، از همه‏ي جنگجويان ديگر برترند؛ زيرا که اولا از وجود و جان مقدس حضرت محمد صلي الله عليه و آله حراست کردند و ثانيا شمار آنها اندک بود ولي با اندکي عدد، دست از حفاظت جان گرامي آن گرامي جان عالم نکشيدند. و اين حقيقت در واقعه‏ي کربلا به گونه‏اي چشمگيرتر نمايان شد؛ چرا که همه‏ي اصحاب و بني‏هاشم اولا براي حفظ جان عالم هستي حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) خود را به کشتن دادند، ثانيا شمار آنها بسيار کمتر از شمار بدريون بود، علاوه بر اينکه لشکر دشمن چند برابر لشکر دشمن در جنگ بدر بود. و ثالثا: در جنگ بدر اهل حرم نبودند، تشنگي نبود، فرياد و افغان زنان نبود. و در ميان شهداي کربلا حضرت عباس (سلام الله عليه) از همه شهداي کربلا بيشتر رنج کشيد؛ چرا که اولا: داغ همه‏ي شهداي کربلا بر جانش نشست. ثانيا: غربت و تنهايي امام را مشاهده کرد و ديگران فقط غربت را شاهد بودند، اما تنهايي امام را نديدند، چون همگي اميدشان به حضرت عباس (سلام الله عليه) بود. ثالثا: شايد آنچه قلب سردار کربلا را از هر چيز ديگر بيشتر مي‏سوزاند ابراز تشنگي اطفال حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) به آن حضرت بود. بعضي از مقاتل نوشته‏اند: «بچه‏ها مي‏آمدند پيش حضرت عباس و زبانشان را از تشنگي بيرون مي‏آوردند. يعني عموجان ببين زبانمان از تشنگي خشکيده است.» و ديدن اين حال از کودکان خردسال براي سپه‏سالاري چون پسر علي مرتضي بسيار بسيار گران و سخت بود. بنابراين حضرت عباس (سلام الله عليه) از يک طرف غربت و تنهايي امام را مي‏ديد، و از طرفي تشنگي اطفال را تماشا مي‏کرد و از جانبي، اضطراب اهل حرم را مي‏فهميد، و از طرفي هلهله لشکر دشمن را مي‏شنيد. و از سوي ديگر داغ مرداني چون حبيب بن مظاهر و جواناني چون حضرت علي‏اکبر جگرش را داغ‏دار کرده بود. و از همين روي چون مرغ بسمل حيران بود. و اين همه را هيچ کدام از شهدا کربلا نداشتند. [ صفحه 273] و اين همان بلاء حسني است که مولي و سرور ما حضرت عباس (سلام الله عليه) به آن مبتلا شد و الحق خوب از عهده برآمد تا آنجا که امام معصوم (صلوات الله عليه) لب به مدح و ثنايش گشود و خداوند يادش را آويزه جان عرشيان کرد، و حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله عليها) شفاعت شيعيان را حواله به دو دست مقدس جدا شده‏ي حضرتش نمود. [1] . صلي الله عليک يابن اميرالمؤمنين. گرچه دقايق کلام مولا و سرورمان حضرت صادق (صلوات الله عليه) بيش از اين است، ليکن آنکه اهل اشارت است همين مقدار او را بس است.

[1] براي حفظ امانت بايد بگويم: اصل اين نکته از فرمايشات علامه‏ي محقق و تاريخ‏پژوه نامدار شيخ عبدالواحد مظفر عليهاالسلام گرفته شده است. «البطل العلقمي، ج 1: 11».