با وجود ولايت کليه و تامه‏ي حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) بر تمام کاينات و شجاعت و صلابت آن حضرت که به جز معصوم کسي را آن دو مقام نيست چگونه مي‏شود که آن حضرت خطاب به حضرت عباس (سلام الله عليه) مي‏فرمايند: «الآن انکسر ظهري» و يا «ارکب بنفسي يا أخي» و...، و يا در آن شعر، پناه به حضرت اباالفضل (سلام الله عليه) مي‏برند، و يا امام سجاد (صلوات الله عليه) آن گونه با بدن عمو عمل مي‏کند. و حال آنکه حضرت عباس هر قدر داراي صلابت و شجاعت و قوت باشد، باز بنده‏اي از بندگان حضرت سيدالشهداء (صلوات الله عليه) است و نسبت به آن حضرت در شجاعت و شهامت کمتر است، چرا که هر چه دارد که همه چيز دارد، اما به هر حال پرتويي از امام معصوم (صلوات الله عليه) است. پاسخ اول: پناه بردن و چشم اميد به توان آن حضرت داشتن را اولا مي‏توان مقايسه کرد به پناه بردن حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله به حضرت علي اعلي (صلوات الله عليه) در جنگ أحد و جنگ... و خيلي از وقايعي که اتفاق افتاده است. در يکي از جنگ‏ها به امر حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله، حضرت مولي (صلوات الله عليه) و جمعي از اصحاب که از آن جمله است جناب سلمان، در مدينه ماندند و حضرت نبي‏اکرم صلي الله عليه و آله با اصحاب به جنگ رفتند. در هنگامه کارزار، لشکر اسلام رو به هزيمت گذاشت، و شکست خورد و نزديک بود که اصحاب از حضرتش روي‏گردان شوند. در اين هنگام حضرت جبرئيل عليه‏السلام نازل شد و عرض کرد: [ صفحه 270] «اي نبي‏الله خدايت سلام مي‏رساند و تو را بشارت به پيروزي مي‏دهد. و تو را مي‏گويد: اگر بخواهي تو را به ملائکه کمک رسانم و اگر مي‏خواهي پيروزيت را به دست علي قرار دهم. که اگر خواستي او را بخوان تو را اجابت مي‏کند.» حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله، حضرت اميرالمؤمنين علي (صلوات الله عليه) را انتخاب نمودند. حضرت جبرئيل عليه‏السلام گفت: صورت مبارک را به طرف مدينه بگردان و بلند بگو: «يا أباالغيث أدرکني، يا علي أدرکني، يا علي أدرکني». جناب سلمان عليه‏السلام مي‏گويد: من از کساني بودم که با حضرت علي (صلوات الله عليه) در مدينه از جنگ تبوک بازمانده بوديم، و در يکي از آن روزها که حضرت به نخلستان تشريف برده بودند، من نيز با آن حضرت رفته و وارد نخلستان شديم، آن حضرت بالاي درخت خرمايي رفتند و خرما مي‏چيدند و پايين مي‏ريختند، و من آنها را جمع مي‏کردم. که ناگاه شنيدم که فرمودند: «لبيک، لبيک ها أنا جئتک»؛ گوش به فرمان تو هستم، گوش به فرمان تو هستم، همين الان خدمت شما مي‏رسم. و از نخل خرما پايين آمدند در حالي که آثار غم در چهره مبارکش نمايان بود، و اشک چشمان بر گونه‏هايشان ريزان. گفتم: يا ابالحسن شما را چه پيش آمده؟ فرمود: اي سلمان لشکر حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله شکسته شده و آن حضرت مرا مي‏خواند، و از من کمک مي‏خواهد. و آمدند منزل حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله عليها) و آن حضرت را خبردار کردند و بيرون آمدند. آن‏گاه به من فرمودند: اي سلمان قدمهايت را دقيقا جاي گامهاي من بگذار. سلمان مي‏گويد: به گونه‏اي دقيق از آن حضرت پيروي کردم، ده گام برداشتيم که لشکر حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله را مشاهده کردم. پس حضرت اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه)، نعره‏اي کشيدند که لشکر دشمن از جا کنده شده، متفرق شدند. در اين هنگام حضرت جبرئيل عليه‏السلام نازل شد، و سلام کرد، حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله جواب [ صفحه 271] سلام او را داده و بسيار شادمان شدند. و حضرت مولي (صلوات الله عليه) روي به سوي پهلوانان دشمن نهاده، آنها را شکست دادند... و خداوند متعال به وسيله شجاعت و سطوت و همت حضرت علي ابن ابي‏طالب (صلوات الله عليه) جهاد را از دوش مؤمنان برداشت که (کفي الله المؤمنين القتال). و خداوند معجزه خود را به دست آن سرور آشکار کرد، که تمام امت از عهده آن برنمي‏آمدند. [1] . در اين واقعه به گونه‏اي آشکار حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله براي نجات لشکر اسلام پناه به حضرت اميرالمؤمنين حيدر (صلوات الله عليه) بردند، در حالي که مي‏دانيم که حضرت علي (صلوات الله عليه) بنده‏اي از بندگان آن حضرت است که خود مولي فرمودند: «انما أنا عبد من عبيد محمد» [2] . پاسخ دوم: اگرچه تعبير حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله به گونه‏ي کمک خواستن و پناه آوردن است، همان‏گونه که تعبير حضرت امام حسين (صلوات الله عليه) نسبت به حضرت عباس (سلام الله عليه) بود. اما اين از باب احترام و عظمت بخشيدن به حضرت اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) و حضرت عباس (سلام الله عليه) است، و از همين روي مولي فرمود: «لبيک، لبيک، فرمان پذيريم» و گوش به فرمان شمايم، و همين‏گونه بود برخورد حضرت عباس (سلام الله عليه) با حضرت امام حسين (صلوات الله عليه)، که اعلان فرمان‏بري کرد.

[1] صحيفة الابرار ج 2: 54 به نقل از «بحارالانوار ج 37: 267، باب 53». [2] اصول کافي؛ توحيد شيخ صدوق؛ نهج‏البلاغه.